من از کجا می آیم
که اینجنین خسته و نا امیدم
انگار مادرم گریسته بود آن شب
آن شب که من به درد رسیدم
انگار خدا از صحنه ی زندگی غایب بود آن روز
آن روز که من به دنیا امدم
انگار عشق را به مسلخ درد می بردند
وقتی من اولین احساس ها را تجربه کردم
خدای را . . .
انگار خدا نبود من بودم
و . . .
برهوتی بی نام و نشان
که اینجنین خسته و نا امیدم
انگار مادرم گریسته بود آن شب
آن شب که من به درد رسیدم
انگار خدا از صحنه ی زندگی غایب بود آن روز
آن روز که من به دنیا امدم
انگار عشق را به مسلخ درد می بردند
وقتی من اولین احساس ها را تجربه کردم
خدای را . . .
انگار خدا نبود من بودم
و . . .
برهوتی بی نام و نشان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر