۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه

مرغ فاخته

مثله بادم مثله باد هیچ جا خونه ندارم
مرغ فاخته می مونم آشیونه ندارم
مثله خارم تو کویر پیرمردی دل اسیر
خسته ای مونده تو راه چهره ای پر چین و پیر
دلم انگار که دلم خانه ی موره و مار
انگاری که دل من غم و درد کرده ویار
چهره ام سنگی شده دارم آتیش می بینم
توی جاده ی خطر گل سوزش می چینم
همه راه ها می بینم پیش روم بسته شده
دیگه نیست میل ستیز دل من خسته شده
تو حریم امن من گرگ و کرکس اومده
تو کران باز من دست محبس اومده
زندگیم سیاه شده شده پر از غم و درد
راه امید ندارم من در این حصار سرد
نه گریز مونده مرا نه پناه و امنیت
زندونی گشته دلم توی شهر مسخیت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر