۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

بی پروا


من چه بی پروا به این بودن خود
اومدم چنگ بزنم رنگ بزنم
به همه فاجعه های تلخ و شوم
با همه هستی خود سنگ بزنم
اومدم تا شعر فریاد بخونم
تا به شط سرخ فردا برونم
اومدم تا بانک بیداری بشم
استوار مثال آهن بمونم
اومدم تا دوباره احیا کنم
جسم دلمرده ی مغلوب غریق
خود مسیحا بشم و خود بدمم
به افول روح مصلوب غریق
از فراز قتلگاه پر بگیرم
توی معراج خونه از سر بگیرم
هلهله کوبان و دست افشان و مست
رو به میلادی جدید پر بگیرم
اومدم تا همه از عشق بخونم
توی سلول تباهی نمونم
باز کنم پنجره ها را رو به باغ
اومدم تا عشقو از نو بدونم
من چه گستاخ اومدم داد بزنم
توی قبرستون تنگ سینه ها
تا که زنگار سکوت رو پاک کنم
بشورم از توی سینه کینه ها
اومدم حرف عدالت بزنم
اومدم داد مساوات بدهم
بگم از رها شدن از تو حصار
توی گوش خفته ها من بدمم
اومدم تا دوباره احیا کنم
جسم دلمرده ی مغلوب غریق
خود مسیحا بشم و خود بدمم
به افول روح مصلوب غریق
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر