۱۳۹۹ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

هنوز دشمن هم هستیم


دیگر هیچ چیز نمی خواهم

هیچ چیز نمی خواهم
تنها همین
که یک روز صبح ،
از خواب بیدار شوم
و بشنوم
یک صدا را ،
_ دوستت دارم _
آن چنان بلند در جهان طنین انداخته
که دنیا را عاشق کرده است

یک " دوستت دارم "
صادقانه
و بی ریا ،
گوش جهان را پر کند
تا همه مهربان شوند
تا تمام جنگ ها را پایان دهد
که دشمنی و کینه را ،
از روی زمین محو سازد
که دوباره جهان ما ،
به جهان مهربانان مبدل شود

جز این ،
دیگر هیچ چیز نمی خواهم
دیگر حتی مرگ را
با آغوش باز می پذیرم

وقتی دوستت دارم ،
در جهان طنین اندازد ،
باور دارم که پایان تبعیض خواهد بود
مرگ فقر و ناامیدی خواهد بود
و ظلم و ستم از زمین ریشه کن خواهد شد
و درخت وحدت انسانی ،
گل خواهد داد
و اتحاد و همبستگی به جهان برخواهد گشت

با امیدواری نشسته ام
تا بانگ دوستت دارم ،
در آسمان زمین طنین اندازد !

اکبر درویش . تابستان سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #وحدت#اتحاد#همبستگی


چگونه در خانه بمانم !؟

می گویند :
در خانه بمانید
" #قرنطینه_خانگی "
راست هم می گویند
باید در خانه ماند
تا هم خود را از #ویروس_کرونا در امان داشت
و هم ناقل ویروس به دیگران نشد !

درست است
من هم دوست دارم در خانه بمانم
تا چند روزی هم ،
در کنار خانواده باشم
تا خود را در معرض بیماری قرار ندهم
تا بودن در کنار خانواده را ،
پس از سال ها کار مشقت بار
تجربه کنم

درست است
اما ،
من چگونه می توانم در خانه بمانم
وقتی اگر یک روز ،
به سر کار نروم
باید با دست خالی به خانه بر گردم
و با نگاه های منتظر بچه هایم روبرو شوم
گرسنه گی فرزندانم را چگونه تحمل کنم
کرایه خانه ام را چگونه پرداخت کنم
و روزهای بیکاری را ،
به امید کدامین دست ،
پشت سر بگذارم !؟

درست است
اما من نمی توانم در خانه بمانم
من مجبورم هر روز به سر کار بروم
تا بتوانم شکم زن و فرزندانم را ،
سیر کنم

درست است
این ویروس قاتل ،
به دنبال قربانی می گردد
اما نگاه خانواده ی من هم ،
هر شب به دست من دوخته شده است
چاره ای ندارم
کار دیگری نمی توانم بکنم

درست است
اما من چگونه می توانم در خانه بمانم
وقتی خانواده ام محتاج نان شب هستند
وقتی دست هایم خالی است !؟

باز مانند هر روز ،
از خواب که بیدار شدم ،
به سر کار می روم
مردن از #ویروس_کرونا ،
مرا بسیار خوش تر است
از این که در خانه بمانم
و شاهد مرگ عزیزانم ،
از گرسنه گی و فقر باشم !

اکبر درویش . ۱۱ فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #کرونا_ویروس #در_خانه_بمانیم#کرونا_را_جدی_بگیریم#همدلی#همدردی#به_یاری_هم_بشتابیم


۱۳۹۹ فروردین ۱۰, یکشنبه

اینگونه نخواهد ماند

اینگونه نخواهد ماند
جهان ما تغییر خواهد کرد
روزهای تلخ وحشت تمام خواهد شد
تا روزهای زیبا بر جهان حاکم شود
نفرت و بیزاری ، مرگ و بیماری ،
جای خود را به صلح و دوستی خواهد داد

اینگونه نخواهد ماند
حتی اگر این ویروس بی رحم عالمگیر ،
روز به روز بیشتر از کشته پشته درست کند
حتی اگر مردم را در اندوه زندانی کند
اما هنوز امید در عمق دل ها زنده است
و پشت سر خواهیم گذاشت
این روزهای شوم بد فرجام را
تا رویاهای ناب خود را به سرانجام برسانیم

اینگونه نخواهد ماند
دوباره قلب ها به طپش می آیند
تا آواز دوست داشتن را ،
با بانگ بلند در تمام جهان به صدا در آورند
دست های جدا مانده از هم ،
دوباره گره خواهند خورد تا مشت شوند
ما فولادی هستیم که آبدیده می شویم
تمام ترس و هراس را تجربه کرده ایم
تا یاد بگیریم در پشت این روزهای شوم ،
دوباره با وحدت و همدلی ،
در راه عشق و آزادی گام برداریم

اینگونه نخواهد ماند
ما درس های تازه ای آموخته ایم
هم درد و هم رنج هم شدن را
و تقسیم کردن غم ها و شادی های مان را
اکنون در حال بزرگ شدن هستیم
ما قد می کشیم و رشد می کنیم
تا نگاه تازه ای پیدا کنیم

اینگونه نخواهد ماند
جهان ما تغییر خواهد کرد
این بار می خواهیم به دوست داشتن بیندیشیم
می خواهیم همدل و همسفره شویم
تا شاهد عدل و داد در سرتاسر جهان باشیم
ما حصار خانه های مان را تجربه می کنیم
تا به زیارت آزادی برویم

اینگونه نخواهد ماند
جهان ما تغییر خواهد کرد
و فرا خواهد رسید
روزی که انسان ، دوست انسان شود !

اکبر درویش . ۱۰ فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #ویروس_کرونا #کرونا_را_جدی_بگیریم#در_خانه_بمانیم#وحدت#اتحاد#دوست_داشتن


شک کنیم

آدمی
زاده ی عصیان است
تا شک نکند
نخواهد توانست
به یقین راه بگشاید

شک کنیم
به همه چیز
اکنون که
جهان دچار سرنوشتی غریب شده است
دردها ،
هجوم آورده است
و باورها ،
در معرض شدیدترین ناباوری ها ...

شک کنیم
به خود
به دنیای خود
به افکار خود
شاید در این شک و دودلی ،
بتوانیم به کشف حقایقی برسیم
که سال های سال
برای ما تابو بوده است

شک کنیم
تا شک کردن ،
بتواند بودن آدمی را
برهان تازه ای بیاورد
شک کنیم
شاید در پس این شکاکیت ،
به باورهای تازه ای دست یابیم
که در ساختن دنیای تازه ،
ما را یاری کند

" من شک می کنم پس من هستم "

اکبر درویش . ۸ فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو


۱۳۹۹ فروردین ۸, جمعه

آیا علف ها گل سرخ می شوند !؟

خورشید ،
بر سرتاسر دشت می تابید
گرم
روشن
با تمام توان ...

گل سرخ ،
سر بالا کرده بود
خورشید را نگاه می کرد
تنها بود
تنها در دشت بزرگ
در میان علف هایی که همه جا دیده می شد

نگاهی به خورشید کرد
آرزو کرد
که تمام دشت ،
پر از گل سرخ شود
چاره را از خورشید پرسید
و خورشید گفت :
باید بسوزی
تا خاکستر تو ،
بر تمام دشت پاشیده شود
آن گاه دشت پر علف ،
دشت گل سرخ خواهد شد

گل سرخ ،
دست هایش را به سوی خورشید گرفت
خورشید داغ تر شد
با تمام وجود تابید
تا گل سرخ سوخت
و باد ،
به یاری آمد
و خاکستر گل سرخ را ،
در تمام دشت پاشید
تا دشت پر از گل سرخ شود

آیا علف ها ،
گل سرخ شدن را ،
با آغوش باز می پذیرند !؟

اکبر درویش . پائیز سال ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


آدم یا انسان !؟


ما نیستیم !

انکار می کنیم
خود را
اما نه برای بازیابی
برای فراموش کردن
برای به نسیان سپردن

ما فرزندان کدام نسلی هستیم
که پدران مان ،
آن چه کاشتند
ما را مسموم کرد
و آن چه را ما می کاریم ،
فرزندان مان را
چشم بسته ،
به قربانگاه می فرستیم !؟

کاش کورتاژ ،
واکسنی بود
که در شش ماهه گی
تمام ما را
واکسینه می کرد
و این تداوم نسل ،
که جهل را
نوعی شعور می دانست
در ذهن ما می مرد

و ما نمی رفتیم
چنان شتابان
به برهوتی ،
که جز سراب نبود
و برهنه می شدیم
از آن چه آموخته بودیم

انکار می کنیم
ما نیستیم
این که های و هوی راه انداخته ایم
که هستیم
تنها صدای دهلی است
که از دور خوش است
ما نیستیم
و سال هاست
که نبوده ایم
و این بودن ،
که بر ما بخشیده اند ،
تنها طنابی ست
که بر گردن ما آویزان است
تا ما را به میدان اعدام
راهنمایی کند !

اکبر درویش . پائیز سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر_نو


۱۳۹۹ فروردین ۵, سه‌شنبه

روز نو خواهد رسید !؟

وقتی روزها قطع می شود
شب می شود
بالابر مگر خراب شده است ؟!
در کدام طبقه مانده ایم
کاش به پشت بام می رسیدیم
تا خود را ،
از پشت بام
در دامان مام زمین پرت می کردیم

ساقی ناب ،
در کدام پارک
جولان می دهد
بگو ما را بسازد
برای یک خودکشی همگانی آماده می شویم
کدام ابهام
کدام ایهام
کدام اوهام
ما را از تمام جهان جدا کرد ؟
ما را هم با همه قربانی کنید
تا این توهم توطئه ،
در اذهان شکل بگیرد !

فراموش نکنید
روزهایی که ما زندگی نکردیم
که زندگی ما را کرد
و ما شدیم قربانیان بی چاره ای که
در هپروت قضا و فضا سیر می کردیم
و توهم آن چنان ما را به سراشیب باد راند
که دشمنان ما دوست شدند
و دوستان ما دشمن !

من جهان را
پهلوانی تصور می کردم
که پشت مرا خم می کرد
اما آن چه پشت همه را خم کرد ،
رویاهای پرشکوه و ماورائی وحدت نبود
استمناهای منگ فریبی بود
که جهان را به آشوب کشاند
من از این روزهای بی شکیب می ترسم !

بگذریم
هر چند از ما نگذشتند
و ما را قربانی کردند
اما بگذریم
بی آن که ببخشیم
بی آن که فراموش کنیم
ما مردگانی هستیم
که چون از چشمه ی آگاهی می نوشیم ،
زنده می شویم
تا دوباره احیا شویم

روز نو خواهد رسید !؟

اکبر درویش . 4 فروردین سال 1399

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_نو


آغوشت را باز کن

همخوابه می شوم با تو
گیسوانت را ،
به دست باد بسپار
بادی که آرام
از سمت مشرق می وزد
و گونه هایم را نوازش می کند

همخوابه می شوم با تو
بوسه هایت چنان باشد
که انگار رود ،
لب دریا را می بوسد
با اشتیاق
با شوق
و با دریا یکی می شود

همخوابه می شوم با تو
تنت را ،
به تابش نور خورشید بسپار
گرم شو
گرم شو
چون تابستان
که میوه ها بر روی درختان می رسند

همخوابه می شوم با تو
نگاهت را ،
بگذار تلالوئ روز نو باشد
نوروز باشد
بهار باشد
فصل شکوفه دادن درختان
فصل گل دادن لاله ها
فصل سبز شدن دشت و کوه

همخوابه می شوم با تو
ای عشق
ای نهایت خواستن
تا مهر را ،
تا محبت را ،
در تمام قلب های خسته
به طپش بیاوری
تا گلبانگ مهربانی را ،
در همه جای جهان به صدا در آوری

همخوابه می شوم با تو
آغوشت را بازکن
و مرا محکم در آغوش بگیر !

اکبر درویش . فروردین سال ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر #شعر_معاصر #شعر_نو


شانس برای من !

شانس ،
برای من ،
سگ پاسبانی بود
که در خانه ی ما بسته نشده بود
اینگونه بود
که دزد به خانه ی مان زد
و تمام دار و ندار ما را ،
به یغما برد !

شانس ،
برای من ،
الاغی بود
که تنها یاد گرفته بود
از لبه ی پرتگاه رد شود
اینگونه بود
که مرا به پرتگاه انداخت
پرتگاهی ،
که هیچ راه نجاتی ،
از آن وجود نداشت !

شانس ،
برای من ،
پرستوئی بود
که تیر بی رحم شکارچی ،
سینه اش را شکافته بود
گوسفندی بود
که او را تشنه لب ،
به قربانگاه برده بودند
مرغی بود
که در میهمانی و عزا ،
سرنوشتی یکسان داشت !

شانس ،
برای من ،
داستانی بود
که ناگفتن اش ،
همان بهتر
تا گفته شود !

اکبر درویش . پائیز سال ۱۳۹۶

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


۱۳۹۹ فروردین ۲, شنبه

یک سکس ناب !

یک سکس زیبا ،
یک سکس رویایی ،
بین زمین و آسمان
تا آن چنان باران ببارد
آن چنان باران ببارد
تا زمین را ،
این زمین آلوده را ،
که از #ویروس_کرونا ،
بیمارشده است
که هزاران نفر را کشته است
و بسیار بسیار دیگر را ،
روانه ی بیمارستان ها ساخته است
و دنیا را زیر و زبر کرده است ،
فقر و نکبت را با خود آورده است
از تمام امراض وحشتناک ،
پاک کند
و بشورد
و بشورد
تا این قرنطینه ی خسته کننده ی طولانی ،
به آخر برسد
پایان بگیرد
تا باز مردم دنیا ،
بتوانند دست های هم را بگیرند
و با هم برقصند
آن چنان برقصند
تا زمین و آسمان را
تا تمام کائنات را ،
به رقص آورند
تا باز آغوش ها ،
میهمان آغوش های دیگر شوند
و لب ها ،
تمام بوسه های ممنوعه را تکرار کنند

یک سکس داغ
یک سکس بی پروا
بین زمین و آسمان
و دیگر هیچ چیز نمی خواهم
هیچ چیز ... !!

اکبر درویش . اول فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #در_خانه_بمانیم#کرونا_ویروس#کرونا_را_جدی_بگیریم


نوروز ما پیروز !!

زمین ،
ترک برداشته است
سبزه ها سر از خاک بیرون آورده اند
و درختان
وسوسه ی جوانه زدن را
تجربه می کنند
می خواهند شکوفه دهند
و گل های بنفشه ،
آواز آمدن بهار را سر داده اند

روز نو شده است
لشگر بهار ،
سپاه زمستان را شکست داده است
چلچله ها می خوانند :
هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز
و امیدهای بسیار
در قلب ها شعله می کشد
سالی پر از مهر و محبت را آرزو می کنند

با عشق شروع کنیم
با دوست داشتن
با قسمت کردن شادی ها و غم ها
سالی لبریز از امید و تلاش
برای ساختن جهانی بهتر
بیگانگی ها را به یگانی برسانیم
تا وحدت در جهان سایه اندازد
تا خورشید عدل و داد ،
از پشت کوه ها
سر بیرون آورد

با دوست داشتن شروع کنیم
تا تبغیض جای خود را به برابری دهد
تا دشمنی ها پایان گیرد
و آزادی ،
این سال تازه را چراغانی کند
دست در دست های هم بگذاریم
که وحدت دست ها ،
وحدت قلب ها را زمزمه می کنند

با عشق شروع کنیم
جهان با دوست داشتن و مهر ورزی ،
می تواند جهان زیباتری باشد
می تواند هر روز ما نوروز باشد
و نوروز ما پیروز !!

اکبر درویش . اول فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #نوروز#عید_شما_مبارک#کرونا_را_جدی_بگیریم#در_خانه_بمانیم


نفت ملی شد اما ، ...

نفت ملی شد
اما آن کس ،
که پیشگام این راه شد
محاکمه شد
به تبعید رفت
و عاقبت ،
چه تنها چشم بر جهان فرو بست !

نفت ملی شد
اما پول آن ،
به جیب ملت نرفت
مردم فقیر و درمانده
چشم به کشتی هایی دوخته بودند
که نفت را می برد
اما پول آن ،
از کجاها سر در آورد ؟
من که هیچگاه نفهمیدم

نفت ملی شد
اما بر سر سفره های ما نیامد
فقط دکل ها گم شد
و جیب های بزرگ آقا زاده ها
و حساب های بانکی شان ،
پر از دلار شد
و بیزینس ها ،
در ینگه ی دنیا
از زمین سبز شدند !

نفت ملی شد
و ما سال هاست در انتظاریم
تا فقر و فلاکت از بین برود
که اقتصاد شکوفا شود
و عدالت ،
سهم ما را هم بدهد !

اکبر درویش . ۲۹اسفند سال ۱۳۹۸
مصادف با روز ملی شدن صنعت نفت
به همت دکتر محمد مصدق

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش#شعر_نو#دکتر_محمد_مصدق#روز_ملی_شدن_صنعت_نفت


حرف های گفتنی و ناگفتنی


بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

صدای غار غار کلاغ ها به گوش می رسید
هر چه در ذهن خود گشتم ،
تا مفهوم آن را پیدا کنم ،
چیزی دستگیرم نشد

باز هم گوش می دهم
باد اینگونه صداها را تفسیر می کند
ما جنازه ای را بر زیر پنهان خاک نکردیم !
اما دیگر دیر شده بود
گورهای دسته جمعی متولد شده بودند
در گورستان های گمنام
بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

قابیل ،
در کدامین محراب کلیسا اعتراف کرده بود
از کلاغ ها آموخت
تا ننگ برادر کشی را در زیر خاک مدفون سازد ؟

و در تمام سال های جنایت ،
یا حسدها در اهرام ها و مقبره ها ،
جای گرفتند
و یا دسته دسته جنازه ها
در گودال هایی به خاک سپرده شدند
تا برای همیشه بی نشان باقی بمانند

دادگاه را دوباره به رسمیت بشناسید
خاک به شیون و فریاد آمده است
از سیحه ی جسدهایی که در دل دارد
ترک ترک می خورد
تا مادران تنهای بی فرزند مانده ،
گل هایی را که همراه دارند ،
در این ترک ها بکارند
هر چند تازیانه های بیداد ،
گل ها را پر پر خواهد کرد
تا هیچ نشانی و نامی
بر این گورهای بی نشان باقی نماند

اکنون نوبت اعتراف قابیل است
و گناهی را ،
که بر گردن کلاغ ها انداخته است
تا محکومیت خویش را ،
به دست نسیان بسپارد
هر چند دیگر دیر شده است
و روز به روز ،
گورهای دسته جمعی دیگری متولد می شوند
در گورستان های بی نام ،
تا جسدهایی روی هم انباشته شده را ،
در خود جای دهند
بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

اکبر درویش . زمستان سال ۱۳۹۶

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


۱۳۹۸ اسفند ۲۸, چهارشنبه

آیا باز هم می توانست انسان شود ؟


اولین سنگ !

و چون صبح شد ،
عیسی از کوه زیتون ،
به نزد یارانش برگشت
در آن هنگام ،
کاتبان و فریسیان ،
زنی را که در زنا گرفته بودند
به نزد او آوردند و گفتند :
در تورات به ما حکم شده است
که چنین زنانی را باید سنگسار کرد
اما تو چه می گوئی ؟
بدین طریق می خواستند او را بیازمایند
عیسی که سر به زیر انداخته بود
لحظه ای به فکر فرو رفت
آنگاه رو به زن کرده و پرسید :
از چه روی به این کار رو آورده ای !؟

زن نگاه ملتمسانه ای به عیسی انداخت
گفت : آقا ،
بچه هایم گرسنه و بیمار هستند
شوی من بیمار شد و فوت کرد
چه می توانستم کرد ؟
بچه هایم چشم به دستان من دوخته اند
آن ها خیلی کوچک و ضعیف هستند !

آن گاه عیسی رو به کاتبان و فریسیان کرد و گفت :
کدام یک از شمایان ،
دست یاری و کمک این زن را گرفته اید ؟
اولین سنگ را کسی بزند
که به بچه های این زن کمک کرده است !

و چون عیسی چنین گفت ؛
کاتبان و فریسیان نگاهی به هم انداختند
سنگ ها را به زمین انداختند
و یکی یکی رفتند تا ،
عیسی و آن زن تنها ماندند

زن به پای عیسی افتاد و گفت :
آقا ،
پس چگونه باید شکم فرزندان کوچک خود را سیر کنم ؟
عیسی ندایی در درون خود شنید :
- زنی که جسم خود را می فروشد
تا شکم فرزندانش را سیر کند ،
معصوم تر و باشرف تر و پاک تر از کسانی است
که مردم را می دوشند
تا سفره ای رنگین تر داشته باشند .

برداشتی متفاوت از باب هشتم انجیل یوحنا
اکبر درویش . ۲۵اسفند سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی



و از جمعیت دور شد !

نشسته بود
نگاهش بر زمین
غرق در تفکر
با ترکه ی نازک در دستش ،
روی زمین خاکی
می کشید
خطوط درهم و برهم

احساس تنهایی می کرد
انگار در زمین تنها مانده است
تنهای تنها
هر چند در رو‌ به رویش ،
انبوه جمعیت ،
چشم به او دوخته بودند
تا کلامی بگوید
و شاید هم ، معجزه ای !!

یکی چشم هایش کور بود
از او می خواست چشم هایش را بینا کند
دیگری مرض پیسی داشت
یکی سرفه های وحشتناک ،
دیوانه اش کرده بود
دیگری از او می خواست گره از کارش بگشاید
چند سال بود که در آرزوی فرزند می سوخت
چند جذامی
آن طرف تر ،
در آرزوی شفا
خلاصه هر کس آرزوی علاج بیماری اش را ،
و شفا و مرهم دردش را ،
در دست ها و کلام او جستجو می کرد

ناگاه سر بلند کرد و از جا برخاست
رو به سوی انبوه جمعیت گفت :
من تنها می توانم از مهر و محبت ،
با شما سخن بگویم
همدیگر را دوست داشته باشید
و از یاری به یکدیگر دریغ نکنید
که جهان بر اساس عشق بنا شده است !

و همچنان که از جمعیت دور می شد ،
زیر لب با خود می گفت :
کاش این مردم ،
روزی به این آگاهی برسند
که برای علاج دردهای شان ،
سراغ طبیب بروند
نه در انتظار معجزه ،
سال های سال با بیماری سر کنند

و از جمعیت دور شد !

برداشتی متفاوت از انجیل عیسی مسیح
اکبر درویش . ۲۴اسفند سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


من در خانه می مانم !!


کدام باور !؟


۱۳۹۸ اسفند ۲۳, جمعه

دیوانه می شوم

دیوانه می شوم
وقتی که سنگ ها
روی هم ،
بند نمی شوند
و دیوار
می رود
تا ثریا ،
کج
معوج !

دیوانه می شوم
وقتی که آب ،
می بینم
از سرچشمه
گل آلود
شده است
و ما ،
آب را ،
گل نکرده ایم !

راستی ،
درجا زده ایم
در یک فصل
فصلی بد
فصلی طولانی
فصلی طوفانی
و دیگر ،
حتی با یک گل ،
بهار نمی شود
و یک دست ،
صدا ندارد !

دیوانه می شوم
کاش یک دست نبود
صدها دست بود
هزارها دست بود
شاید صدایی می شد
در این هوای مسموم
کاش یک گل نبود
همه گل می شدیم
صدها گل
هزاران گل
تا بهار شود

پایان این دیوانگی ،
در کدام کتاب سربسته ،
نوشته شده است
که باز نمی شود
که خوانده نمی شود
که تمام نمی شود !؟

اکبر درویش . ۲۱ اسفند سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش#شعر#اجتماعی#شعر_معاصر#شعر_نو


و حتی شیطان !!


۱۳۹۸ اسفند ۲۱, چهارشنبه

چون " ژور دانو "

می پرسم ؛
آیا اگر
دوران انگیزاسیون بود
قرون وسطی
و تفتیش عقاید ...
چون آبای کلیسا ،
مرا نیز به جرم ارتداد ،
چون ژور دانو ،
در آتش ،
می سوزاندید !؟

من به عقاید شما ،
احترام می گذارم
اما آیا شما ،
که ادعا می کنید
که با رنسانس ،
از قرون وسطی گذاشته اید
تاب تحمل عقیده ی مخالف را دارید ؟
یا همچنان ،
در تحجر مانده اید

افسوس
ما که در راه جهانی ،
با اعتقادات گوناگون
مبارزه می کنیم
هنوز خود به دموکراسی ،
نرسیده ایم
و در پیله ی عقاید خود
دست و پا می زنیم !

کاش یاد بگیریم
که به عقاید هم ،
و به حقوق یکدیگر
احترام بگذاریم
و قدرت تحمل عقیده ی مخالف را ،
پیدا کنیم

جهان ،
با پذیرش عقاید هم دیگر
و روشنگری ،
و نقد بی تعصب ،
می تواند جهان زیباتری باشد .

اکبر درویش . تابستان ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش


خانواده های عزیز !!

توصیه هایی برای خانواده ها :

پدرها و مادرهای عزیز ، دراین روزهای خطیر و دشوار ، که #کرونا_ویروس، این بیماری فراگیر ، بر سرتاسر کشور و در اکثر نقاط جهان سایه انداخته است ، و هر لحظه قربانیان بیشتری می گیرد ، فرزندان شما بیش از همیشه نیازمند مهر و محبت شما هستند و بیشتر از همیشه باید مراقب سلامتی آن ها باشید پس از درگیری و مطرح کردن مشکلات در پیش آن ها خودداری کنید و اختلافات خود را فعلا کنار بگذارید و سعی کنید آرامش را در خانه حکمفرما کنید . به آن ها امید بدهید و سعی کنید یک محیط شاد برای آن ها فراهم کنید . اگر می توانید برای آن ها وسایل سرگرمی تهیه کنید تا از خانه ماندن کلافه نشوند و نخواهند از خانه خارج شوند . نکات بهداشتی را رعایت کنید و از ترساندن آن ها خودداری کنید .
برای تمام فرزندان این مرز و بوم و برای تمام خانواده ها آرزوی سلامتی دارم و امید که بتوانیم با اتحاد و همبستگی این روزهای تلخ را پشت سر بگذاریم .

اکبر درویش . ۲۰ اسفند سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #ناراتین#نوجوانان_آسیب_پذیر#آسیب_های_اجتماعی#کرونا_ویروس#آرامش#خانواده


۱۳۹۸ اسفند ۱۹, دوشنبه

اشتباه پشت اشتباه !!

عریانی یک خاطره ...
روزهای
خوبی
که می خواستیم
خوبتر شود
اما بدتر شد !

ما اشتباه کردیم
اما ،
برای جبران اشتباه ،
باز اشتباه کردیم
و خواستیم
که اشتباه های مان ،
تمام شود
و دوباره ،
اشتباه کردیم

اشتباه
پشت سر اشتباه !

اکنون ،
در دریای اشتباه های خود ،
غرق شده ایم
به هر خس و خاشاک ،
چنگ می اندازیم
اما باز ،
اشتباه می کنیم
هر روز فروتر می رویم
و باز به سودای نجات ،
اشتباه می کنیم

اشتباه ،
پشت سر اشتباه !

کاش این بار ،
چشم های مان را ،
باز کنیم
تا دیگر اشتباه نکنیم !

اکبر درویش . زمستان سال ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_نو


روز مرد !!

ننویسندگی :
دوستانی از من سوال کردند که چرا درباره ی " روز پدر " یا " روز مرد " چیزی ننوشتم . اولا در این روزهایی که #کرونا_ویروس بیداد می کند و هر روز تعدادی از هموطنان عزیز را به کام مرگ می فرستد و عده ی زیادی را به روی تخت بیمارستان ها خوابانده است و مردم را خانه نشین کرده است و بسیاری را از کسب و کار انداخته است و باعث هزاران مصیبت شده است ، از نظر من پرستاران و پزشکانی که در خط جبهه ی مبارزه با این بیماری هستند ، چه زن ، چه مرد ، این ها مردهای واقعی امروز ما هستند . نه مرد به معنی نر بودن ، بلکه مرد بودن - حتی زن بودن - به معنی واقعی هستند . پس درود می فرستم به روان آن هایی که در این راه از جان خود گذشتند و درود می فرستم به پرستاران و پزشکانی که با ایثار و فداکاری در خدمت هموطنان درمانده و بیمار هستند . دیگر این‌که ، من خود از داشتن پدر محروم بوده ام و پدر من همه چیز را در پای اعتیاد داد و من مهر و محبتی از او ندیده ام . او تنها ده روز در کنار من بود و اعتیاد عاقبت جان او را گرفت. البته این دلیل نمی شود ‌که من مقام پدر را نادیده بگیرم مخصوصا پدرانی که با هزار مصیبت و سختی فرزندانی تحویل این جامعه داده اند که باعث افتخار این مرز و بوم هستند . دیگر این که با این که خودم از داشتن نعمت پدر محروم بوده ام تمام تلاشم را کرده ام که تا حد توان برای خیلی از نوجوانان آسیب پذیر این مملکت مانند پدر باشم و زندگی ام را وقف خدمت به آنان کنم . همین و بس .

اکبر درویش. ۱۸ اسفند سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #شعرهای_اکبر_درویش#ننویسندگی#روز_مرد#روز_پدر#کرونا_ویروس


به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

ننویسندگی :
امروز 8 مارس روز جهانی زن می باشد . حرف زیادی برای گفتن ندارم تنها می خواهم آرزو کنم زمانی برسد که روز جهانی برابری را جشن بگیریم و این فقط یک شعار نباشد بلکه شاهد باشیم در سرتاسر دنیا زنان با مردان در همه موارد برابر باشند و زنان از حقوق یکسانی با مردان برخوردار باشند .‌این روز را به تمام زنانی که پیشتاز مبارزه برای برابری زن و مرد و رهایی زنان از تبعیض بودند و در این راه از بذل جان و مال دریغ نکردند و زندان و تبعید و دشواری ها را به جان خریدند تبریک می گویم و همچنین به زنانی که هم اکنون در این مبارزه پیشتاز هستند و همچنین به مردانی که پای به پای زنان در این مبارزه ی انسانی کوشش می کنند .

اکبر درویش. ۱۸ اسفند مصادف با ۸ مارس

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #ننویسنگی#روز_زن#8_مارس#شعرهای_اکبر_درویش


به وحدت بیندیشیم


عاشقانه


۱۳۹۸ اسفند ۱۶, جمعه

بزرگ بود !

بزرگ بود
و بزرگی ،
در برابرش ،
کوچک
از کدامین تبار ؟
چه فرق می کند !؟
تنها می دانم که بزرگی ،
در برابرش ،
سر خم می کرد

عاشق این دیار بود
دیار دلیران
و می خواست ایران را ،
آزاد
آباد
در سایه ی عدالت

دشمن استبداد بود
دشمن استعمار
و برای حقوق مردم ،
چه جانفشانی ها که نکرد

اما دست زور
با یاری تزویر ،
رویاهایش را از او گرفت
به جرم عشق به میهن ،
محاکمه شد
و روانه ی تبعید گشت !

پیرمرد ،
تنها ماند
و تنها شد
اما ،
بذری را در زمین پاشید
که تا همیشه جوانه می زند
درخت می شود
شکوفه می کند
و گل می دهد

بزرگ بود
و بزرگی ،
در برابرش ،
چه کوچک !

اکبر درویش . ۱۴ اسفند سال ۱۳۹۸
مصادف با سالروز مرگ دکتر محمد مصدق

 #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر شعرهای_اکبر_درویش#شعر_نو#دکتر_محمد_مصدق#۱۴_اسفند


نجات دهنده !!

نشسته
روی شن ها
کنار دریا
زیر خورشید
و آن سو تر ،
جنگل
جنگل سبز
و درختان سر به فلک کشیده ...

آه ،
من چقدر دلم می خواست
جنگل باشم
دریا باشم
خورشید باشم !

کاذب بود
آن ناصری
که می گفت ؛
می خواهد بار درد مردم را ،
بر دوش بکشد
تا دنیا را نجات دهد !

نجات دهنده من هستم
همه را درخت خواهم کرد
تا جنگل ها بسیار شوند
همه را قطره های آب خواهم کرد
تا در کنار هم دریا شوند
همه را ذرات نور خواهم کرد
تا در خورشید جذب شوند !

نجات دهنده من هستم
درخت های یک جنگل شویم
سبز و خرم
دریای بی کران شویم
پاک و زلال
و خورشید باشیم
روشن و گرم !

این گونه همه نجات خواهیم یافت !

اکبر درویش . تابستان سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


همبستر با روشنی

ارتداد ...
ارتداد ...
او را در آتش بسوزانید !!

چه کس گفته است
که " ژاندارک " ،
با کره نبوده است ؟
او نه تنها با سزار
که حتی با قیصر
و حتی با مسیح ،
نخوابیده است
او تنها با روشنی ،
همبستر شده است
و مگر می شود کسی ،
با روشنی همبستر شود
و با کره نماند !؟

و اما ،
فرمان ارتداد او را
و همچنان ،
سوزاندن او را ،
کسانی دادند
که خود را ،
خادم فرمان خدا می دانستند
اما خود ،
دشمن مردم بودند !

اکبر درویش. زمستان سال ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو






خود کشی !!

پرسید ؛
نهنگ ها ،
چرا خودکشی می کنند ؟

نمی دانم
شاید از دریا
خسته شده اند !
اما نهنگ ها ،
که عاشق دریا هستند
اگر دریا وجود نداشت ،
نهنگی هم وجود نداشت !

نمی دانم
شاید از ماهی ها
این همه ماهی ،
خسته شده اند !
اما نهنگ ها از ماهی ها ،
تغذیه می کنند
اگر ماهی ها نباشند ،
نهنگ ها از گرسنه گی می میرند !

نمی دانم
چه بگویم
شاید دیوانه می شوند
شاید ... شاید ...
چه بگویم !؟

اما شنیده ام
که نهنگ ها ،
دسته جمعی
خودکشی می کنند
می دانی چرا ؟

نمی دانم
چقدر سوال می پرسی !؟

آیا انسان ها هم ،
خودکشی می کنند ؟
معلوم است
انسان ها هم خودکشی می کنند

منظورم این است :
آیا انسان ها هم ،
دسته جمعی خودکشی می کنند!؟

نگاهی به او انداختم
زیر لب غر غر کنان گفتم :
البته
وقتی خود را از روی جهل ،
تسلیم اتفاقاتی می کنند
که به جای آن که به خوشبختی برسند
اسیر سرنوشتی شوم می شوند

نگاهی به من کرد
و دیگر چیزی نپرسید !!

اکبر درویش . پائیز سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


مردی که در شب راه می رفت

مردی که
در شب راه می رفت
عکس خورشید را ،
در خانه اش قاب گرفته بود

چراغ ها که خاموش هستند ،
نشانه ی این نیست
که ستاره ها نور ندارند
کافی ست دست هایت
به سوی کلیدها بروند
تا ببینی می توان
آسمان تاریک را روشن کرد

دغدغه ی تو چیست
خود را به خواب زده ای
که نمی خواهی بیدار شوی
یا تو را به خواب برده اند
و کافی ست یک هوار عظیم
تو را از خواب بیدار کند
وگرنه بادبادک های رنگارنگ ،
که در وزش باد ،
در آسمان به رقص می آیند
نشان آن است که خورشیدی که در قاب است ،
می تواند در آسمان دیده شود

الهه ی خورشید را ،
در درون خود فریاد بزن
تا روزی خورشید را در آسمان ،
زیارت کنی
اگر چه در شب به حصار سایه ها ،
سلام گفته ای !

مردی که
در شب راه می رفت ،
قاب عکس خورشید را شکست
تا بتواند خورشید را
در آسمان ،
لبیک بگوید !

اکبر درویش . زمستان سال ۱۳۹۶

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


۱۳۹۸ اسفند ۱۲, دوشنبه

اما شعرهای من ...

سکوت کرده ام
سکوت کرده ام
هیچ نمی گویم به جز شعر
اما شعرهای من ،
بلندتر از هر فریاد ،
در آسمان این شهر تب زده ،
خواب زده گان را
از خواب جهل بیدار خواهد کرد

سکوت کرده ام
سکوت کرده ام
هیچ نمی گویم به جز شعر
اما شعرهای من ،
این سکوت خفقان زده را خواهد شکست
صدا خواهد شد
بر هر لب
که دل در گرو آزادی دارد
سرود خواهد شد
در هر دل
که عدالت را به انتظار نشسته است

سکوت کرده ام
سکوت کرده ام
هیچ نمی گویم به جز شعر
اما شعرهای من ،
آواز اتحاد و یگانگی ست
سرود وحدت است
و دوست داشتن را ،
در قلب آدمیان می کارد

سکوت کرده ام
سکوت کرده ام
هیچ نمی گویم به جز شعر
اما شعرهای من ، ..... !!؟

اکبر درویش . سال ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_نو


دوباره برهنه شویم

برهنه در آب
برهنه در باد
برهنه در عشق ...

کنون ،
برهنه در آب
تطهیر می شوم
برهنه در باد
می رقصم
برهنه در عشق
دوست می دارم

چه روزگاری بود
دوران برهنه گی
تا آن که بر تن خود پوشاندیم
لباس نفاق
لباس دشمنی
لباس ریا
و بعد ،
دنیا ،
چنین زشت و کریه شد

برهنه شویم
دوباره
این لباس ریا و تزویر را ،
دوباره از تن بیرون بیاوریم
برهنه شویم
دوباره
برهنه در آب
برهنه در باد
برهنه در عشق
تا دوباره عاشق شویم
تا دوباره دوست بداریم
یکدیگر را
تا مهر و محبت در جهان حاکم شود
تا عشق ،
بتواند جهان را زیباتر کند !

اکبر درویش. بهار سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش#شعر_نو


در این روزهای سخت !!

واقعیت تلخ و دردناکی است
اما چاره ای جز پذیرش این واقعیت نیست
ویروس کرونا جان و مال مردم را
مورد هجوم قرار داده است
و هر روز باید با مرگ بیشتری از هموطنان روبرو شویم
این فاجعه ی هولناک ،
این بیماری وحشتناک‌ ،
نه تنها در ایران بلکه در بیشتر کشورها ،
عده ی زیادی را گرفتار کرده است
و عده ای را هم به کام مرگ فرستاده است
در این روزهای خطیر ،
مردم باید با آرامش به فکر یاری هم باشند
و دشمنی ها و تفرقه ها را کنار بگذارند
و هر کمکی از دستشان بر می آید ،
کوتاهی نکنند
اما در این میان ،
یادمان نرود که کودکان کار و کودکان خیابانی ،
این قربانیان مظلوم و معصوم ،
که بی سرپناه و بی دفاع ،
در خیابان ها رها شده اند
بیش از همیشه نیازمند یاری و کمک ما هستند
حواس مان به آن ها هم باشد
آن ها را فراموش نکنیم
این قربانیان معصوم را به حال خود رها نکنیم
و هر کاری از دست مان بر می آید ،
برای حفظ امنیت و سلامت آن ها
کوتاهی نکنیم
فراموش نکنیم که آن ها هم فرزندان همین وطن هستند
که به صورت های گوناگون قربانی شده اند
و پر از درد و رنج و اندوه هستند
و از همه جا رانده و درمانده هستند
وظیفه انسانی ما حکم می کنند که حامی آن ها باشیم
دوستان عزیز ،
اطلاع رسانی کنید و از همه بخواهید
که بی فکر این قربانیان بی دفاع باشند

اکبر درویش . ۱۱ اسفند ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #ننویسندگی#کرونا_را_جدی_بگیریم#کودکان_کار#کودکان_خیابانی#آسیب_های_اجتماعی






برای زایش دوباره ی بحران

بحران برای زایش دوباره ی بحران
کلمه ها به استمنا می افتند
و فریسیان جار می زنند
در آغاز نه کلمه بود و نه کلمه در آغاز بود
گفتنی ها خاموش می شوند
و سکوت گوش آسمان را پر از موم می کند !

صحنه ها را روشن کنید
این تماشاخانه ی تاریک
فصل تازه ای را به نمایش می گذارد
و در بالماسکه های دروغین شهوانی ،
آواز نابودی شعور و شرف را ،
در فضای تباه شده ی شهرها به صدا می آورند

به ایستید ، خواه عمودی ، خواه افقی
گور ها آماده است و گورکن ها ،
چه با تعجیل به فکر حفر گورهای تازه هستند
دیگر به راحتی می شود عزای عمومی اعلام کرد
زیرا هیچ مرده ای بدون گور نخواهد ماند
و کفن دزدها کفن های آلوده به خون را ،
در بقچه های خود گره می زنند تا در بازار ،
به قیمت خون انسان حراج کنند و بفروشند
و چه سر و صدایی راه انداخته اند این فریسیان
که خیانت را نان متبرک قلمداد می کنند
و جنایت و دنائت را شراب مقدس !

آی فریسیان ، آب بیاورید
هزاران سطل آب ، هزاران هزار سطل آب
تا دست های آلوده به خون قیصر را شستشو دهید
و خود به معبدهای امن و پوشالی پناه ببرید
تا در تمام داستان های تان روایت کنید :
دروغ حقیقت بود و حقیقت دروغ
شمایان که روا دارید در ازای سکه های زر ،
به این سیل آماده ی مصلوب در کوه جلجتا ،
انگ ارتداد بزنید و فتوای خیانت سر دهید
و آن گاه در سر سفره ی شام جشن های تان ،
چنان لقمه ی لذیذی در دهان بگذارید
که انگار این به مرگ محکوم شده گان ،
پیروان مرتد سر به عصیان برداشته بوده اند
و شمایان ، فریسیان ، حواریون پاک و مومن
که از نان و شراب جان قیصر سرمست شده اید
چنان تناول کنید که بتوانید در پی آن ،
شرف و شعور خود را نیز قورت دهید
و با آروغ های پی در پی به شوق آئید
و باد شکم های شکمبه شده ی خود را خالی کنید
تا این جهان گندیده از بوی تعفن و استفراغ ،
مشام شما را مشکبار کند
انگیزاسیون را به رقص و پایکوبی بگذرانید
که انگار قرون وسطی هیچگاه پایان نمی گیرد !

و باز هم بحران برای زایش دوباره ی بحران
اکنون که کلماتتان به استمنا می افتند !

اکبر درویش. زمستان سال ۱۳۹۷

#۰اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو


و اما ما در کنار هم ...