نشسته
روی شن ها
کنار دریا
زیر خورشید
و آن سو تر ،
جنگل
جنگل سبز
و درختان سر به فلک کشیده ...
آه ،
من چقدر دلم می خواست
جنگل باشم
دریا باشم
خورشید باشم !
کاذب بود
آن ناصری
که می گفت ؛
می خواهد بار درد مردم را ،
بر دوش بکشد
تا دنیا را نجات دهد !
نجات دهنده من هستم
همه را درخت خواهم کرد
تا جنگل ها بسیار شوند
همه را قطره های آب خواهم کرد
تا در کنار هم دریا شوند
همه را ذرات نور خواهم کرد
تا در خورشید جذب شوند !
نجات دهنده من هستم
درخت های یک جنگل شویم
سبز و خرم
دریای بی کران شویم
پاک و زلال
و خورشید باشیم
روشن و گرم !
این گونه همه نجات خواهیم یافت !
اکبر درویش . تابستان سال ۱۳۹۸
#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی
روی شن ها
کنار دریا
زیر خورشید
و آن سو تر ،
جنگل
جنگل سبز
و درختان سر به فلک کشیده ...
آه ،
من چقدر دلم می خواست
جنگل باشم
دریا باشم
خورشید باشم !
کاذب بود
آن ناصری
که می گفت ؛
می خواهد بار درد مردم را ،
بر دوش بکشد
تا دنیا را نجات دهد !
نجات دهنده من هستم
همه را درخت خواهم کرد
تا جنگل ها بسیار شوند
همه را قطره های آب خواهم کرد
تا در کنار هم دریا شوند
همه را ذرات نور خواهم کرد
تا در خورشید جذب شوند !
نجات دهنده من هستم
درخت های یک جنگل شویم
سبز و خرم
دریای بی کران شویم
پاک و زلال
و خورشید باشیم
روشن و گرم !
این گونه همه نجات خواهیم یافت !
اکبر درویش . تابستان سال ۱۳۹۸
#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر