۱۳۹۹ فروردین ۵, سه‌شنبه

روز نو خواهد رسید !؟

وقتی روزها قطع می شود
شب می شود
بالابر مگر خراب شده است ؟!
در کدام طبقه مانده ایم
کاش به پشت بام می رسیدیم
تا خود را ،
از پشت بام
در دامان مام زمین پرت می کردیم

ساقی ناب ،
در کدام پارک
جولان می دهد
بگو ما را بسازد
برای یک خودکشی همگانی آماده می شویم
کدام ابهام
کدام ایهام
کدام اوهام
ما را از تمام جهان جدا کرد ؟
ما را هم با همه قربانی کنید
تا این توهم توطئه ،
در اذهان شکل بگیرد !

فراموش نکنید
روزهایی که ما زندگی نکردیم
که زندگی ما را کرد
و ما شدیم قربانیان بی چاره ای که
در هپروت قضا و فضا سیر می کردیم
و توهم آن چنان ما را به سراشیب باد راند
که دشمنان ما دوست شدند
و دوستان ما دشمن !

من جهان را
پهلوانی تصور می کردم
که پشت مرا خم می کرد
اما آن چه پشت همه را خم کرد ،
رویاهای پرشکوه و ماورائی وحدت نبود
استمناهای منگ فریبی بود
که جهان را به آشوب کشاند
من از این روزهای بی شکیب می ترسم !

بگذریم
هر چند از ما نگذشتند
و ما را قربانی کردند
اما بگذریم
بی آن که ببخشیم
بی آن که فراموش کنیم
ما مردگانی هستیم
که چون از چشمه ی آگاهی می نوشیم ،
زنده می شویم
تا دوباره احیا شویم

روز نو خواهد رسید !؟

اکبر درویش . 4 فروردین سال 1399

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_نو


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر