خورشید ،
بر سرتاسر دشت می تابید
گرم
روشن
با تمام توان ...
گل سرخ ،
سر بالا کرده بود
خورشید را نگاه می کرد
تنها بود
تنها در دشت بزرگ
در میان علف هایی که همه جا دیده می شد
نگاهی به خورشید کرد
آرزو کرد
که تمام دشت ،
پر از گل سرخ شود
چاره را از خورشید پرسید
و خورشید گفت :
باید بسوزی
تا خاکستر تو ،
بر تمام دشت پاشیده شود
آن گاه دشت پر علف ،
دشت گل سرخ خواهد شد
گل سرخ ،
دست هایش را به سوی خورشید گرفت
خورشید داغ تر شد
با تمام وجود تابید
تا گل سرخ سوخت
و باد ،
به یاری آمد
و خاکستر گل سرخ را ،
در تمام دشت پاشید
تا دشت پر از گل سرخ شود
آیا علف ها ،
گل سرخ شدن را ،
با آغوش باز می پذیرند !؟
اکبر درویش . پائیز سال ۱۳۹۷
#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی
بر سرتاسر دشت می تابید
گرم
روشن
با تمام توان ...
گل سرخ ،
سر بالا کرده بود
خورشید را نگاه می کرد
تنها بود
تنها در دشت بزرگ
در میان علف هایی که همه جا دیده می شد
نگاهی به خورشید کرد
آرزو کرد
که تمام دشت ،
پر از گل سرخ شود
چاره را از خورشید پرسید
و خورشید گفت :
باید بسوزی
تا خاکستر تو ،
بر تمام دشت پاشیده شود
آن گاه دشت پر علف ،
دشت گل سرخ خواهد شد
گل سرخ ،
دست هایش را به سوی خورشید گرفت
خورشید داغ تر شد
با تمام وجود تابید
تا گل سرخ سوخت
و باد ،
به یاری آمد
و خاکستر گل سرخ را ،
در تمام دشت پاشید
تا دشت پر از گل سرخ شود
آیا علف ها ،
گل سرخ شدن را ،
با آغوش باز می پذیرند !؟
اکبر درویش . پائیز سال ۱۳۹۷
#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر