۱۳۹۹ اردیبهشت ۱, دوشنبه

دل من ابر است

من دلم ،
ابر است
می بارد
همه جا
قطره های مهر را
چترت را ببند
تا تو هم خیس شوی !

اکبر درویش . خرداد ماه سال ۱۳۹۷

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_کوتاه #شعر_نو #کوتاه_گویی


خوشا شیراز

خوشا شیراز خوشا شیراز
خوشا آن شهر پر آواز
خوشا یک با دیگر در
هوای تو مرا پرواز ...

چقدر دلم برای شیراز تنگ شده است . چقدر دلم می خواست الان در شیراز بودم ، درست است که در تهران به دنیا آمدم اما همیشه به اصلیت شیرازی بودنم پای بند بوده ام. مادرم در شیراز باردار شد و دست حادثه او را به تهران آورد و در تهران به دنیا آمدم. اما همیشه قلبم برای شیراز و مردم نازنین اش می طپیده است . مردمی مهربان و دوست داشتنی و خونگرم . و الان تو این روزهای دلتنگی قرنطینه که #کرونا_ویروس بیداد می کند و هر روز قربانی می گیرد دلم هوای #شیراز را دارد و هوای مردم مهربان اش را ...

اکبر درویش . ۳۱فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #شعر #شیراز #دلتنگی#ننویسندگی#اکبر#درویش #اکبر_درویش


همچنان ریشه می کند


۱۳۹۹ فروردین ۲۹, جمعه

داستان دو دو تا ....

#ننویسندگی :
روزگار عجیبی شده ... دو دو تا که روزگاری چهار تا می شد حالا نمی دونم چه اتفاقی افتاده که داره پنج تا میشه تازه گاهی وقت ها شش تا هم میشه و با این وضعی که داره پیش میره می ترسم شب بخوابیم و صبح بیدار بشیم و ببینیم که دو دو تا داره هفت تا میشه یا شاید هم هشت تا یا شاید نه تا و چی بگم مثلا ده تا !!! خدا را چه دیدی ! یکدفعه دیدی اعلام کردند که دو دو تا اصلا میشه دو میلیون تا .....
البته اگه در نظر نگیریم که بعضی وقت ها هم همه چیز بر عکس میشه و دو دو تا هم همون دو تا میشه و یا شاید هم‌ یکی میشه و یا شاید هم صفر تا یعنی دو دو تا هیچی میشه هیچی .... !!
اما از حق نگذریم داستان عجیبی شده این داستان دو دو تا و جواب های گوناگون آن . من که اگر شجاعت داشتم حتما مانند سقراط جام شوکران را سر می کشیدم و می گفتم گور پدر این دو دو تا که هر چند تا می خواهد بشود !
چه گفتم ؟ عاقلان دانند !

اکبر درویش . این روز ای آخر فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #ننویسندگی #ننویسندگی_های_اکبر_درویش#اجتماعی


هنوز گاو مانده اند !

چه سرنوشت تلخی دارند
گاوها ... !!

شیرشان را ،
می دوشند
خودشان را ،
قربانی می کنند

اینگونه است
که گاوها ،
هنوز گاو مانده اند !!

اکبر درویش . خرداد ماه سال ۱۳۹۸

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش##اکبر_درویش #شاعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو #کوتاه_گویی #اجتماعی


دریا می شدیم اگر ...


قصه ی روزگاران ما !!

#ننویسندگی :
روزگاری یکی از راهبان یک دیر متروک که از اتفاقات روی زمین و آن چه بر مردم می گذشت خسته شده و به تنگ آمده بود و فکر می کرد که زمان بازگشت مسیح فرا رسیده و اکنون مسیح بازگشته است آشفته و پابرهنه راه می افتد و در هر کوی و برزن فریاد می کشد :
آی مردم !
مسیح بازگشته است
توبه کنید و به نجات دهنده ایمان بیاورید
او اکنون بازگشته است تا ما را داوری کند
تا به کی در بند خودپرستی و غرور زندانی هستید
انفاق کنید و به مستمندان کمک کنید
او اکنون ما را می بیند و شاهد اعمال ماست
مسیح بازگشته است
مسیح باز گشته است
بترسید و اگر می خواهید رستگار باشید
به او ایمان بیاورید
و بالاخره فریادهای پی در پی او باعث شد که عده ی زیادی گرد او را بگیرند و دنبال او راه بیفتند
در میان جمعیتی که گرداگرد او را گرفته بودند نجواهایی پیچیده بود که پس کجاست ؟ اگر مسیح بازگشته است پس چرا ما او را نمی بینیم و این نجواها لحظه به لحظه بیشتر می شد
عاقبت راهب پیر رو به جمعیت کرد و گفت :
آیا مگر شما به مسیح باور دارید ؟
آیا مگر آمدن او را باور دارید !؟
نه ، هرگز باور نداشتید
مگر شما همان کسانی نیستید که او را انکار کردید و به صلیب سپردید و فتوای مرگ او را دادید ؟
پس چگونه اکنون می خواهید بازگشت او را باور کنید و می پرسید او کجاست !؟

این قصه ، قصه ی روزگاران ماست که من به مجمل گفتم و خود حدیث مفصل بخوانید .

اکبر درویش . فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #ننویسندگی #ننویسندگی_های_اکبر_درویش


شبنم و دریا

دریا را ،
رها کرده ایم
دل
به یک شبنم
سپرده ایم
آه ،
آه ، ...
افسوس که چشم های ما ،
تنگ شده اند
جز تا نوک بینی ،
دیگر هیچ نمی بینیم !

اکبر درویش . ۲۵فروردین ماه سال ۱۳۹۹
مصادف با سالگرد درگذشت عطار نیشابوری
" چون به دریا می توانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت "
" عطار نیشابوری "

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #عطار #عطار_نیشابوری


۱۳۹۹ فروردین ۲۵, دوشنبه

حتی اگر زندگی پلی بین دو مرگ باشد

#ننویسندگی
انسان ها برای زندگی کردن پای بر این دنیای خاکی می گذارند نه برای جان کندن و کشته شدن و یا مردن
حتی اگر زندگی را پلی بین دو مرگ بدانیم باز هم باید در فاصله ی این دو مرگ به زندگی کردن و خوب زندگی کردن بیندیشیم
خوب زندگی کردن در دنیایی که در صلح و آرامش و امنیت به سر می برد . دنیایی که در آن باید به هم احترام بگذاریم و از جهل و تعصب دوری کنیم و نقد پذیر باشیم و نخواهیم عقاید خود را به دیگران تحمیل کنیم
خوب زندگی کردن در دنیایی که در آن عدالت برقرار است و به آزادی احترام می گذارد و سر ناسازگاری با فقر و نابرابری و تبعیض دارد
خوب زندگی کردن در دنیایی که از آن همه است همه با هر رنگ و پوست و فکر و اندیشه ای
خوب زندگی کردن در دنیایی که در آن به آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی قلم احترام می گذارد و همه از امکانات رفاهی و امنیت اجتماعی برخوردار می باشند
برای زندگی کردن در یک دنیای بهتر همه باید دست به دست هم بدهیم و در این راه تلاش کنیم .

اکبر درویش . ۲۴فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #ننویسندگی #ننویسندگی_های _اکبر _درویش#اجتماعی



مرگ خاموش


بهار در لباس پاییز


مهربان باش


۱۳۹۹ فروردین ۲۱, پنجشنبه

سر در آستانه ی علم فرود آوریم

#ننویسندگی
تا قبل از این فکر می کردم آخرین واقعه ی مهم سال های اخیر ، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تکه تکه شدن آن و کشورهای بلوک شرق و فرو ریختن دیوار برلین بود تا این که این ویروس لعنتی #کرونا_ویروس
در ووهان چین ظهور کرد و در مدت کوتاهی سرتاسر دنیا را فرا گرفت و حتی قدرت های بزرگ اقتصادی و نظامی جهان نیز در برابر این ویروس عاجز و ناتوان شدند .
اکنون دنیا شاهد یک فاجعه تازه شده است و عالمگیر شدن این ویروس خود یک طرف و اتفاقاتی که بعد از غلبه بر این ویروس خواهد افتاد ، خود ماجرایی دیگراست و تقسیم شدن جهان به دوران #پیش_از_کرونا و دوران #پسا_کرونا
تا قبل از این کشورها پیروزی های خود را پیروزی نظامی می دانستند در جنگ ها و برای همین می بینیم در بیشتر کشورها آرامگاه #سرباز_گمنام وجود دارد اما الان کشورها پیروزی و نجات خود را در کار شبانه روزی #کادر_پزشکی می دانند و مدیون #پزشکان و #پرستارانی هستند که از جان خود گذشتند تا بتوانند از مرگ و میر بیشتر مردم جلوگیری کنند و بیماران را درمان کنند و ترس و هراس را از دل مردم پاک کنند
شاید وقت آن رسیده است که سر در آستانه ی علم فرود آوریم و در هر شهر با قرار دادن مجسمه ی پزشکانی که جان مردم را با دادن جان خود نجات دادند ، سپاسگزار #کادر_پزشکی باشیم و یا حداقل بنای یادبودی برای این عزیزان بسازیم تا ایثار و از خودگذشتگی آنان را ارج نهیم !
با سپاس از تمام #کادر_پزشکی و #پرستاران

اکبر درویش. ۲۱فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #اجتماعی #ننویسندگی #ننویسندگی_های _اکبر_درویش#کرونا_ویروس#پیش_از_کرونا#پسا_کرونا#پزشکان#کادر_درمان#پرستاران




زنده ام هنوز ...

زنده ام هنوز
می توانم در زیر باران قدم بزنم
به درختانی نگاه کنم
که برگ های تازه ی شان ،
می خواهند خود نمایی کنند
به گل سرخ هایی که باز شده اند
و بوی بهار ،
که حتی در این هوای ملال آور پیچیده است

زنده ام هنوز
می توانم در زیر باران قدم بزنم
و به دوست داشتن بیندیشم
به جان هایی که برای من ،
عزیز و دوست داشتنی هستند
به دوستانی که دلم برای شان تنگ شده است
و به عشق ،
این معجزه ای که قلب ها را به هم نزدیک می کند

زنده ام هنوز
می توانم در زیر باران قدم بزنم
و با هزاران امید
به روزهایی بیندیشم
که دوباره دنیا رنگ صلح و آشتی می گیرد
و کینه و نفرت ،
جای خود را به عشق و مهربانی می دهد
و دغدغه و اضطراب ،
نگرانی و اندوه
و دلواپسی و ترس ،
جای خود را به آرامش و امیدواری می دهد .

اکبر درویش . ۲۰ فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


۱۳۹۹ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

نقش توالت را بازی می کنیم

راست می گفت هدایت
ما نقش توالت را بازی می کنیم
 بی در و پیکر
نه از آن توالت های فرنگی
تر و تمیز
زیبا و شیک
اسپری های خوشبو کننده
در هتل های پاریس
یا در خانه ی شماره ۱۰ لندن
یا ویلاهای مجلل نیویورک
یا در کشتی های بزرگ تفریحی
یا قصرهای رویایی مسکو
که کسانی خود را در آن خالی می کنند
همه آنها آدم های ثروتمندی هستند
که با اندیشه های نوین جهانی آشنا هستند
یا زیبا رخان عرصه ی هنر و مد ،
که اسم شان ،
صفحه ی روزنامه ها را پر می کند
که مثلا سرشان به تن شان می ارزد

افسوس کسانی مواد هضم شده ی شکمبه ی خودشان را ،
در ما تخلیه می کنند
که انگار هزاران مرض را
در اندرون خود انباشته
و بوی گندشان ،
همه جا را پر کرده است
تمام بیماری های عالم را ،
از سیفلیس و پیسی گرفته
تا یرقان و طاسی و اسهال خونی
سال هاست که .....

نقش توالت را بازی می کنیم
توالت های عمومی ناکجا آباد را
که هر ناکسی گند و کثافت خود را ،
در ما تخلیه می کند !

اکبر درویش . ۱۹فروردین ماه سال ۱۳۹۹
مصادف با سالگرد مرگ صادق هدایت

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #اجتماعی #شعر_نو#صادق_هدایت #صادق_هدایت🦉


ما را کتمان کردند !

چگونه
ما
گم شدیم
که
هیچ گاه
پیدا نشدیم ؟

ما را کتمان کردند !

اکبر درویش . امرداد ماه سال ۱۳۹۸
#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش


می خواهم زندگی کنم !

باز کن
گره های این صلیب را
از روزگار من
می خواهم زندگی کنم
می فهمی ؟
می خواهم
زندگی
کنم !

اکبر درویش . آبان ماه سال ۱۳۹۸

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش


۱۳۹۹ فروردین ۱۷, یکشنبه

صبور باش !

روزهای بسیار زیبا
در #پسا_کرونا ،
انتظار ما را می کشد
صبور باش !

دوباره دست همدیگر را می گیریم
و سر بر شانه ی هم می گذاریم
دوباره من ،
تو را در آغوش می گیرم
و با بوسه هایم ،
تمام رنجی را ،
که در این جدایی تلخ
بی تو برده ام ،
با تو بازگو می کنم

صبور باش
این روزهای لعنتی تمام می شود !

اکبر درویش . ۱۷ فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #عاشقانه #کرونا_ویروس #پسا_کرونا


۱۳۹۹ فروردین ۱۶, شنبه

همه چیز تغییر خواهد کرد

به کدامین جرم محکوم شد
این جهان خاکی
که به جای کادو های رنگارنگ کریسمس ،
امسال ،
#ویروس_کرونا را به هدیه گرفتیم !؟

آری ! می دانم
عدالت در مسلخ قربانی شده بود
و آزادی در حصار سیاه چال ها ،
دوران اسارت را پشت سر می گذاشت
چوبه های دار در همه جا برافراشته شده بود

آری ! می دانم
زمین در زیر هجوم جنگ های وحشتناک ،
هر روز ویرانه تر می شد
میدان های اعدام بود
کشتارهای دسته جمعی
و گور های بی نام و نشان
بشر به نهایت دنائت و پستی رسیده بود
و کالاهای بی خریدار ،
شعور و شرف بود که به کار نمی آمد

آری ! می دانم
فقر بود و گرسنه گی که بیداد می کرد
ضحاکان مار بر دوش ،
در سایه ی جهل و نادانی
مغزها را در خدمت خود گرفته بودند
جنگ های صلیبی اگر چه پایان یافته بود ،
اما جنگ های وحشیانه ی تکبیری ،
جهان را به خاک و خون کشیده بود
و صلح و آشتی ،
رویایی شده بود که حتی به خواب هم نمی آمد

آری ! می دانم
اسب ابلق سرمایه داری چنان شتابان می راند
که توده های ضعیف و ستمدیده ،
روز به روز مایوس تر و ناامید تر می شدند
تمام آرمان هایی که روزگاری ،
ندای آزادی و برابری انسان را سر می دادند ،
همه به بن بست رسیده بودند
بلوک شرق تکه تکه شد
و کرملین که روزگاری خود را قبله قلمداد می کرد ،
فرو ریخت
و دیدیم که در سبز کویر لوتی بیش نبود
ایدئولوژی ها همه سراب شدند و فریب !

آری ! می دانم
اما این مکافات که دنیا پس می دهد ،
عاقبت سرنوشت جهان نخواهد بود
بعد از پایان این دوران دشوار ،
سرنوشت بهتری در انتظار انسان می باشد
همه چیز تغییر خواهد کرد
شعور و شرف باید بر جهان حاکم شود
تا وحدت و مساوات ،
خط بطلان بکشد بر آن چه تاکنون گذشته است
تا آزادی و عدالت جهان را روشن سازد !

اکبر درویش . ۱۶فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #کرونا_ویروس #پسا_کرونا




آیا جهان در آستانه ی فرو پاشی ست !؟

کارتن خواب ها
بی خانمان ها
معتادان از هر جا مانده
کودکان خیابانی
و #کرونا
این ویروس قاتل
گرسنه ی سیری ناپذیر
در انتظار قربانی ...

آیا جهان در آستانه ی فرو پاشی ست !؟

اکبر درویش  . ۱۵ فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو
#کارتن_خواب_ها #بی_خانمان_ها#کودکان_کار#کودکان_خیابانی#کرونا_را_جدی_بگیریم #به_یاری_هم_بشتابیم


۱۳۹۹ فروردین ۱۵, جمعه

نفرین شده ام !

نفرین شده ام
این را ،
زمین دلتنگ ،
به آسمان گفت

آسمان گرفته شد
ابری شد
ابری سیاه
رعد و برق در گرفت
طوفانی شد
و بارید
و بارید
آن چنان تند ،
که صدای آن ،
گوش را کر می کرد

زمین به خود گفت ؛
آسمان ،
به خاطر من
چه گریه های غریبانه ای سر داده است
اما صدای آسمان را ،
که در میان رعد و برق پیچیده بود ،
نمی شنید
آسمان ،
به حال خود گریه می کرد
او هم سال های سال ،
با خود می گفت :
من نفرین شده ام !

آیا خورشید ،
می تواند این نفرین را ،
با روشن کردن جهان
از چهره ی زمین
و از گونه ی آسمان ،
پاک کند ؟

کاش از تخیل ،
تا واقعیت ،
تنها لحظه ای فاصله بود !

اکبر درویش . مهر ماه سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو #شعر_امروز


اما نمی دانم !

کار قرص های خواب آور بود
کار افیون بود
کار کدام فریب گستاخانه ای بود
وگرنه ،
مسیح که در کنار حواریونش ،
هر شب شام آخر را به پگاه می رساند
و سزار ،
که سال های متمادی بود
دست هایش را می شست
و کاهنان ،
در سرودهای دسته جمعی شان ،
با اورادی که سر می دادند ،
هر روز یک بت بزرگ قدرتمند را
به تماشای خلق می گذاشتند
تا مردم بر آن سجده کنند
و آسوده از این توهم ،
به خانه های شان بروند
تا نان و شراب قربانی را در کام خود بریزند

نمی دانم
اما گفتند ‌که دنیا زیر و زبر شد
و دیوارهایی به وسعت دیوار چین ،
در همه جا سبز شد
آنقدر دیوارها قد کشیدند
آنقدر بلند شدند
که صلیب ها به جای درخت ،
در همه جا برافراشته شدند
تا تن عریان و زخمی مردم را ،
لباس شوند
و درخت ها به جای شکوفه و میوه ،
جنایت کردند و مسلخ ها را برافراشتند

نمی دانم
اما بعد از آن ،
دایناسورهای گوشتخوار ،
به جان دایناسورهای علف خوار افتادند
و وحشت بر اندام زمین افتاد
تاریکی بر سرتاسر زمین سایه انداخت
و ماه ،
که روزگاری تاریکی را رسوا می کرد
پرده ای بلند بالا شد
تا جنایت روزگاران را بپوشاند

شاید سطل های بسیار آب ،
نتوانستند دست های قیصر را پاک کنند
شاید یهودا خیانت نکرده بود
شاید خروس ها تا صبح سه بار نخواندند
شاید کسی کس دیگر را انکار نکرد
شاید عیسی مصلوب نشد
شاید قرون وسطی یک توهم منگ بود
شاید رنسانس خواب و خیالی بیش نبود
اما هر چه بود ،
شاید ها بود
که در هیچ کجای این زمین سبز نمی شد !

بعد از آن ،
هر چه بود جنگ بود و قتل و کشتار
و نفرت که در جهان عربده می کشید
و فقر بود و گرسنه گی
و تجاوز بود و اسارت
و شیون های مردمی که بی دفاع قربانی می شدند
اما هیچکس ،
نه پرسید
نه فهمید
و نه حتی خواست بداند که ،
عدالت چگونه قربانی شد !

اکبر درویش . زمستان سال ۱۳۹۷

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_نو


شاید هزاران دست صدا داشته باشد