۱۳۹۹ فروردین ۲۹, جمعه

داستان دو دو تا ....

#ننویسندگی :
روزگار عجیبی شده ... دو دو تا که روزگاری چهار تا می شد حالا نمی دونم چه اتفاقی افتاده که داره پنج تا میشه تازه گاهی وقت ها شش تا هم میشه و با این وضعی که داره پیش میره می ترسم شب بخوابیم و صبح بیدار بشیم و ببینیم که دو دو تا داره هفت تا میشه یا شاید هم هشت تا یا شاید نه تا و چی بگم مثلا ده تا !!! خدا را چه دیدی ! یکدفعه دیدی اعلام کردند که دو دو تا اصلا میشه دو میلیون تا .....
البته اگه در نظر نگیریم که بعضی وقت ها هم همه چیز بر عکس میشه و دو دو تا هم همون دو تا میشه و یا شاید هم‌ یکی میشه و یا شاید هم صفر تا یعنی دو دو تا هیچی میشه هیچی .... !!
اما از حق نگذریم داستان عجیبی شده این داستان دو دو تا و جواب های گوناگون آن . من که اگر شجاعت داشتم حتما مانند سقراط جام شوکران را سر می کشیدم و می گفتم گور پدر این دو دو تا که هر چند تا می خواهد بشود !
چه گفتم ؟ عاقلان دانند !

اکبر درویش . این روز ای آخر فروردین ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #ننویسندگی #ننویسندگی_های_اکبر_درویش#اجتماعی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر