۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

ماهی های کف دریا


و هزار کاش دیگر


می خواهم حرف بزنم


دلت را به چه تشبیه کنم ؟


دنیا چنین زشت و تلخ شد !


دریا را نشناختیم


۱۳۹۵ اسفند ۴, چهارشنبه

عشق مقوایی نیست


تو ما را انکار کردی


طوق ریا


در مسیر گلوله نایستید !


ناخوانده مانده ام


بی تمام مانده ام !


تمام من بودی اما ...


پدرم خدا بود اما


دروغ بگو


دشمن هم شده ایم !


۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

تا کجا !؟ تا سراب !!


عشق روزو ماهو سال نمی شناسد


رنگ چشم های تان را دوست دارم


بهار می شوم


ممکن شو


اکنون دارند خفه ام می کنند !


۱۳۹۵ بهمن ۲۳, شنبه

چه روزگار سرد و سیاهی !


شاعر راوی داستان زندگی ست !


کاش زهر مارش می شد !


تا راهگشای تو باشم


می گویند آزادی نیست !


۱۳۹۵ بهمن ۱۸, دوشنبه

میان رفتن و ماندن


فاجعه


چقدر گفتم !!


عشق !؟


تا در آغوش تو بخوابم


تا بودا شد


کاش می گفت سیب را بخورید


۱۳۹۵ بهمن ۱۶, شنبه

باز هم سیب بخور


حسودیم می شود


شعر با تو آغاز گرفت


اگر سیب را نمی خوردیم


من سردم است


جان من !!