۱۳۹۹ فروردین ۲, شنبه

بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

صدای غار غار کلاغ ها به گوش می رسید
هر چه در ذهن خود گشتم ،
تا مفهوم آن را پیدا کنم ،
چیزی دستگیرم نشد

باز هم گوش می دهم
باد اینگونه صداها را تفسیر می کند
ما جنازه ای را بر زیر پنهان خاک نکردیم !
اما دیگر دیر شده بود
گورهای دسته جمعی متولد شده بودند
در گورستان های گمنام
بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

قابیل ،
در کدامین محراب کلیسا اعتراف کرده بود
از کلاغ ها آموخت
تا ننگ برادر کشی را در زیر خاک مدفون سازد ؟

و در تمام سال های جنایت ،
یا حسدها در اهرام ها و مقبره ها ،
جای گرفتند
و یا دسته دسته جنازه ها
در گودال هایی به خاک سپرده شدند
تا برای همیشه بی نشان باقی بمانند

دادگاه را دوباره به رسمیت بشناسید
خاک به شیون و فریاد آمده است
از سیحه ی جسدهایی که در دل دارد
ترک ترک می خورد
تا مادران تنهای بی فرزند مانده ،
گل هایی را که همراه دارند ،
در این ترک ها بکارند
هر چند تازیانه های بیداد ،
گل ها را پر پر خواهد کرد
تا هیچ نشانی و نامی
بر این گورهای بی نشان باقی نماند

اکنون نوبت اعتراف قابیل است
و گناهی را ،
که بر گردن کلاغ ها انداخته است
تا محکومیت خویش را ،
به دست نسیان بسپارد
هر چند دیگر دیر شده است
و روز به روز ،
گورهای دسته جمعی دیگری متولد می شوند
در گورستان های بی نام ،
تا جسدهایی روی هم انباشته شده را ،
در خود جای دهند
بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

اکبر درویش . زمستان سال ۱۳۹۶

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر