۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه

دیکته

سرا پایین روی کاغذ
حواساتون باشه اینجا
زنگ دیکته رسیده باز
بنویس با خط خوانا
بنویس که مردی آمد
مردی با اسب سپیده
یه سبد ستاره همراش
پرده ی شبو دریده
مردی که ایل و تبارش
می رسه به نسل رستم
توی خورجین گل زنبق
با خودش داره یه عالم
بنویس شاگرد تنبل
نکنه عقب بمونید
اما اومد یه صدایی
آقا میشه باز بخونید؟
اما فریاد معلم
نکنه عقب بیفتی
جا بذاری جمله ای را
بگی که بمن نگفتی
ولی فریاد معلم
که می گفت باز بنویسید
بنویسید روی کاغذ
هر چه را از من شنیدید
بنویسید بنویسید
اما از دل اما از جون
که یه روزی اینهمه خشم
می شه چون پرده ای از خون
یه روزی که زود میادش
جلو چشمارو میگیره
می شه فریادی پر از رنگ
تو صدائی که اسیره
ظلم و غارت و چپاول
که همیشه نمی مونه
دلای ما پر امیده
گر چه هر جا غرق خونه
بنویسید اما مغرور
روی کاغذهای شب نور
زنده باد سردار سالار
جای پاش رو جاده ی دور
حالا تکرار می کنم من
دیکته را از سر نو باز
هر کسی که ننوشته
بنویسه باز از آغاز...
(شعری از سال های بسیار دور )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر