۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

ای کاش من هم یک الاغ بودم !


ای کاش من هم یک الاغ بودم !
*******************
سال ها پیش ,
آرزو می کردم :
ای کاش ,
من یک الاغ بودم
در چراگاه های سرسبز ,
به کاه و یونجه خویش می اندیشیدم
و دلم خوش بود
که در هوای دشت ,
می توانم بی دریغ جفتک بزنم .

بار هم می بردم
مهم نبود !
سیخونک ارباب هم بود ,
باز هم مهم نبود
الاغ بودم
غمی نداشتم
تا جوان بودم ,
از من کار می کشیدند
و آنگاه که پیر می شدم ,
مرا در کوه و دشت رها می کردند
یا در گوشه ای ,
بر روی تخته سنگی ,
سرمی گذاشتم
و می مردم
یا خوراک گرگان گرسنه می شدم
و لاشه ی من نیز برای لاشخوران عزیز بود .

الاغ بودم
و حتی آخرین مبارزه ,
و حتی مبارزه ی تا دم مرگ نیز وجود نداشت
نه حرص دنیا را داشتم
نه به آینده کودکانم می اندیشیدم
نه غصه ی مال دنیا را داشتم ,
نه اندوه و درد مردم را می فهمیدم
الاغ بودم
و , ....
آرامش بود
زندگی بود
و مرگ هم ,
نعمت زیبایی بود .

هنوز هم ,
زیر لب می گویم :
ای کاش من هم یک الاغ بودم !
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر