۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

در کوه آغوشت مرا به زنجیر بکش

در کوه آغوشت
مرا به زنجیر بکش
چنان " پرومته "
که در کوه های قفقاز
به بند کشیده شد
اما او ,
جسارت کرد
و آتش را از خدایان ربود
تا جهان را گرم و روشن سازد
و من ,
عشق را در زمین هلهله می کنم
تا قلب انسان را
روشن و گرم سازم .

در کوه آغوشت
مرا به زنجیر بکش
خواهی دید
کرکسانی را که بر من گمارده ای
تا هر روز قلب مرا چنگ بیندازند ,
و قطعه قطعه اش کنند
ناتوانی را جار خواهند زد
هر روز قلب من از نو
زاده می شود
لبریز از عشق انسان
لبریز از آواز دوست داشتن
و هر بار که می میرد
عاشقانه تر زنده می شود .

در کوه آغوشت
مرا به زنجیر بکش
من بذر عشق را
در زمین کاشته ام
من در نبردی دائمی با کرکس رنج و نفرت ,
خود را به قربانگاه آورده ام
هراس ها را تجربه کرده ام
زخم ها را به جان خریده ام
و باختن ها را چه بسیار باخته ام
تا روئینه شده ام
مرگ مغلوب من شده است .

در کوه آغوشت
مرا به زنجیر بکش
آتش عشق چنان در من شعله ور است
که تو را هم
در برابر خود به تعظیم خواهد آورد
و خاموش نخواهد شد
تا تمام جهان
از آتش عشق گرم شود .

اکبر درویش . فروردین ماه سال 1385


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر