آواز مرا بشنو
من نیست دگر جز تو
من مرده است دیری
تا زنده شود از نو
ای تو همه تو ای تو
من نیست به جز رهرو
در مردن خود مانده
تا زنده شود از تو
این من همه من این من
از عشق تو شد روشن
عریان شده ام از خود
عریان شده ام از تن
ای من همه من ای من
آتش تو برن بر تن
من تو شده ام من تو
پر از عطش بودن
این نعره ی مستی را هر جا به صدا گفتند
طوفان به پا کردند چون درد مرا گفتند
دیدم همه آغازیم سر بسته و چون رازیم
چون از تو و ما گفتند چون از من و ما گفتند .
اکبر درویش . آبان ماه سال 1392
من نیست دگر جز تو
من مرده است دیری
تا زنده شود از نو
ای تو همه تو ای تو
من نیست به جز رهرو
در مردن خود مانده
تا زنده شود از تو
این من همه من این من
از عشق تو شد روشن
عریان شده ام از خود
عریان شده ام از تن
ای من همه من ای من
آتش تو برن بر تن
من تو شده ام من تو
پر از عطش بودن
این نعره ی مستی را هر جا به صدا گفتند
طوفان به پا کردند چون درد مرا گفتند
دیدم همه آغازیم سر بسته و چون رازیم
چون از تو و ما گفتند چون از من و ما گفتند .
اکبر درویش . آبان ماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر