۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

برهنه ام

برهنه ام
در هجوم بادها
طوفان ها
و بازی می کنم
این نمایشنامه ی تلخ را
زندگی را ...

برهنه ام
و مانند حس یک بذر
که میل رویش
به وسوسه اش آورده است
و تنم ,
که خالی نوازش ها را
شیون می کند

برهنه ام
چون زمین
با تمام پستی ها و بلندی های تنم
و رودهایی که
ناتمام جاری می شوند
درد می کشد زمین
تن من فریاد می کشد
و هجوم تجاوزها را
هر کدام به گونه ای منسوخیم .

برهنه ام
شرم ها را
آویزان کرده ام
بر بندهای زندگی
تا نقاب ها را
به تماشا بگذارم
بالماسکه ای ست روزهای من
و لباس های من
هر روز تنگ تر می شوند .

برهنه ام
تماشا کن
هیچ چیز برای پنهان کردن نیست
باد تازیانه می زند
و تمام ابرهای عالم
به جای من می گریند

هی پیپ هورا
هی پیپ هورا
تا سکانس بعد
آغوشت را
لباس خواهم کرد
اکنون دست زدن ها ادامه دارد
و قربانی
در قسمت بعدی
بر باد خواهد رقصید
تا برهنه به درگاه خدایان
ارزانی شود

برهنه ام
اکنون می توانی مرا
تا به قربانگاه
شاهد باشی .


اکبر درویش . تیرماه سال 1385

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر