می گفتی :
" شعرهایت زیباست
چقدر عاشقانه
چقدر صادقانه
واژه ها در شعرهایت
جان می گیرند
تصویر می شوند
شعرهایت را ,
بسیار دوست می دارم "
اما نمی دانستی
دوست داشتن تو
آن چنان در من غوغایی به پا کرده است
که واژه ها را
در دل من نقش می بندد
که تمام شعرهایم
از عشق تو
الهام می گیرد .
می گفتی :
" چه خوشبخت است
آن کس که تو دوستش می داری
آن کس که این شعرهای عاشقانه را
از آن خود کرده است
و چه زیبا دوست می داری
به او حسودیم می شود
آری
عاشقانه هایت را
بسیار دوست می دارم "
اما نمی دانستی
تمام این شعرهای عاشقانه را
برای تو می گویم
برای تو
که احساس ناب دوست داشتن را
از تو به یادگار گرفته بودم
تو مالک قلب من بودی
اما من هیچ نمی گفتم
تنها سکوت می کردم
و تو نمی دانستی
که تمام بود و نبود من هستی .
کاش می شد بگویم
تو را دوست دارم
کاش می شد فریاد بزنم
تمام شعرهای عاشقانه ام
از آن توست
کاش می شد
اما من همیشه سکوت می کردم
تا تو نفهمی
تا راز دلم را ندانی
و هیچ گاه اعتراف نکردم که چقدر دوستت دارم
شاید باور نکنی
اما من باور دارم که عشق را باید
در پای معشوق قربانی کرد
و من عشق خود را
در پای تو قربانی کردم
تا تو خوشبخت شوی
تا نخواهی در پای من بسوزی و قربانی شوی
عشق یعنی همین
از من گذشتن
به خاطر خوشبختی تو
که اگر با من می ماندی
جز درد و اندوه و رنج
چیزی نصیب تو نمی شد .
مرا ببخش
که هیچ گاه به تو نگفتم که چقدر دوستت دارم
و تمام این شعرهای عاشقانه
از عشق پاک تو سرچشمه گرفته است
مرا ببخش
و سکوت مرا
که همه سرشار از صدا بود .
اکبر درویش . زمستان سال 1355
برای : م . م
" شعرهایت زیباست
چقدر عاشقانه
چقدر صادقانه
واژه ها در شعرهایت
جان می گیرند
تصویر می شوند
شعرهایت را ,
بسیار دوست می دارم "
اما نمی دانستی
دوست داشتن تو
آن چنان در من غوغایی به پا کرده است
که واژه ها را
در دل من نقش می بندد
که تمام شعرهایم
از عشق تو
الهام می گیرد .
می گفتی :
" چه خوشبخت است
آن کس که تو دوستش می داری
آن کس که این شعرهای عاشقانه را
از آن خود کرده است
و چه زیبا دوست می داری
به او حسودیم می شود
آری
عاشقانه هایت را
بسیار دوست می دارم "
اما نمی دانستی
تمام این شعرهای عاشقانه را
برای تو می گویم
برای تو
که احساس ناب دوست داشتن را
از تو به یادگار گرفته بودم
تو مالک قلب من بودی
اما من هیچ نمی گفتم
تنها سکوت می کردم
و تو نمی دانستی
که تمام بود و نبود من هستی .
کاش می شد بگویم
تو را دوست دارم
کاش می شد فریاد بزنم
تمام شعرهای عاشقانه ام
از آن توست
کاش می شد
اما من همیشه سکوت می کردم
تا تو نفهمی
تا راز دلم را ندانی
و هیچ گاه اعتراف نکردم که چقدر دوستت دارم
شاید باور نکنی
اما من باور دارم که عشق را باید
در پای معشوق قربانی کرد
و من عشق خود را
در پای تو قربانی کردم
تا تو خوشبخت شوی
تا نخواهی در پای من بسوزی و قربانی شوی
عشق یعنی همین
از من گذشتن
به خاطر خوشبختی تو
که اگر با من می ماندی
جز درد و اندوه و رنج
چیزی نصیب تو نمی شد .
مرا ببخش
که هیچ گاه به تو نگفتم که چقدر دوستت دارم
و تمام این شعرهای عاشقانه
از عشق پاک تو سرچشمه گرفته است
مرا ببخش
و سکوت مرا
که همه سرشار از صدا بود .
اکبر درویش . زمستان سال 1355
برای : م . م
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر