۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

خاموش ماندیم

خاموش ماندیم
لب فرو بستیم
و گفتنی ها
چون بغضی ,
راه گلو را بست
تا خفقان ...

اکنون
درون خود را بنگریم !

در درون من ,
گفتنی ها
هر لحظه ,
هجوم می آورند
تا مرز انفجار...

از درون ویران می شوم
و نگاه خیره ی من
در سکوت نظاره می کند
لحظه ها را
تا کدامین لحظه
این بلندترین و رساترین فریاد
گوش دنیا را کر خواهد کرد
تا مرگ
این آخرین منتظر ایستاده در پشت در ...

خواهم گفت
مرگ در کمین نشسته است
و چشم های من
لحظه شماری را
دیرگاهی ست که فرا گرفته اند .

اکبر درویش . شهریور ماه سال 1385

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر