در تاریک شب من ,
تو درخشنده ای
راهم را روشن کن
شکیبایی را ,
به توان خواسته ام
در آزمون های سخت
که در انتظار من ,
کمین گرفته اند
اما تو ,
رهاننده ای
سرودم را ,
بشنو
و یاری ام ده
باشد که از همه ی رنج ها
رهانیدن را ,
بر لب های خود تبسم کنم
جسمم
که به زنجیرها به بند کشیده شده است
تو را فرا خوانده است
رهانیدن را
بر جسم من
شوکت عریانی ببخش
اکنون که برهنه
می خواهم آواز بخوانم
و روحم ,
که به چنگک اوهام ها ,
هر سو کشانده شده است
تو را فرا خوانده است
رهانیدن را
بر روح من
معراج روشنی ببخش
اکنون که تشنه لب
شراب شعور را
در برکه ی آگاهی
می خواهم مستانه برقصم
ای دور
ای دور
ای نور
بر حصار تاریک من .
اکبر درویش . اردی بهشت سال 1386
تو درخشنده ای
راهم را روشن کن
شکیبایی را ,
به توان خواسته ام
در آزمون های سخت
که در انتظار من ,
کمین گرفته اند
اما تو ,
رهاننده ای
سرودم را ,
بشنو
و یاری ام ده
باشد که از همه ی رنج ها
رهانیدن را ,
بر لب های خود تبسم کنم
جسمم
که به زنجیرها به بند کشیده شده است
تو را فرا خوانده است
رهانیدن را
بر جسم من
شوکت عریانی ببخش
اکنون که برهنه
می خواهم آواز بخوانم
و روحم ,
که به چنگک اوهام ها ,
هر سو کشانده شده است
تو را فرا خوانده است
رهانیدن را
بر روح من
معراج روشنی ببخش
اکنون که تشنه لب
شراب شعور را
در برکه ی آگاهی
می خواهم مستانه برقصم
ای دور
ای دور
ای نور
بر حصار تاریک من .
اکبر درویش . اردی بهشت سال 1386
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر