چقدر از این شعر بدم می آید :
ای داد بیداد
تخمه بو می داد
به من نمی داد
اگرم می داد
پوستشو می داد
تخمه بو می دم
به اون نمی دم
اگرم بدم
پوستشو می دم
و من این شعر را اینطوری که خودم دوست دارم نوشتم :
ای داد بیداد
تخمه بو می داد
به من نمی داد
اگرم می داد
پوستشو می داد
تخمه بو می دم
به اونم می دم
وقتی م بدم
مغزشو می دم
تخمه بو می ده
به منم می ده
وقتی م بده
مغزشو می ده
می شیم برادر
با هم برابر
دست به دست هم
یک دل و یک سر
تخمه بو می دیم
به همه می دیم
وقتی هم بدیم
مغزشو می دیم
اکبر درویش . بهار سال 1350
از شعرهای شانزده سالگی
ای داد بیداد
تخمه بو می داد
به من نمی داد
اگرم می داد
پوستشو می داد
تخمه بو می دم
به اون نمی دم
اگرم بدم
پوستشو می دم
و من این شعر را اینطوری که خودم دوست دارم نوشتم :
ای داد بیداد
تخمه بو می داد
به من نمی داد
اگرم می داد
پوستشو می داد
تخمه بو می دم
به اونم می دم
وقتی م بدم
مغزشو می دم
تخمه بو می ده
به منم می ده
وقتی م بده
مغزشو می ده
می شیم برادر
با هم برابر
دست به دست هم
یک دل و یک سر
تخمه بو می دیم
به همه می دیم
وقتی هم بدیم
مغزشو می دیم
اکبر درویش . بهار سال 1350
از شعرهای شانزده سالگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر