۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

چه فایده داره بودن

پاره کن این طناب را تا توی چاه بیفتم
زیرا دلم نمی خواد باز توی راه بیفتم
بذار تموم بشم من تا به ابد همیشه
چه فایده داره باشم بدون بار و ریشه

من سایه ای ندارم تا سایه بون بمونم
تا آشنای خویش را به سوی خود بخونم
خالیه دست و بالم راکد و مانده در خاک
کمر هستی ام را مالیده ای تو بر خاک

تسلیم مسخ خویشم چاره جز این ندارم
من جز غریبی و رنج تو کوله ام چه دارم
تنها و بی کس و کار بی پشت و تکیه گاه
یه آشنا ندارم یه همصدای همپا

پاره کن این طناب را تا توی چاه بیفتم
بسه دیگه نمی خوام من توی راه بیفتم
بخون منو تو با مرگ که دیگه خسته گشتم
چقدر تو این ویرونه من پشت هم شکستم

من آینه ای ندارم تا راهمو ببینم
تا کی باید همینطور من سرجام بشینم
بذار تموم بشم من تا به ابد همیشه
چه فایده داره بودن بدون برگ و ریشه

اکبر درویش . 1366

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر