خواب من را تو بگیر دیگه از خواب خسته ام
عمریه به صبح شدن چشم امید بسته ام
دیگه من دوست ندارم میون خواب سر کنم
من می خوام پر بگیرم تا به صبح سفر کنم
دیگه بسه موندنم توی این حصار خواب
توی این روزنه ای که نمیاد آفتاب
دیگه تا کی سر کنم تو شب تاریک درد
ببازم به هیچ و پوچ میون این شب سرد
آرزوم باشه که مرگ بیاد از راه برسه
با همه وجود خود به تنم دست بکشه
خواب من را تو بگیر دیگه از خواب خسته ام
عمریه به صبح شدن چشم امید بسته ام
دیگه نیست صبر و قرار توی این شب های سرد
که تمام هستی مو کرده پر از غم و درد
دیگه بسه زندگی توی خواب بی تمام
من می خوام از خواب پاشم توی روشنی بیام
من می خوام بیدار بشم از تو این شب های پیر
که با نیرنگ و فریب منو ساخته است اسیر
چرا باید آرزوم باشه مرگ از راه بیاد
دل من از دل خواب صبح روشن را می خواد
اکبر درویش . سال 1366
عمریه به صبح شدن چشم امید بسته ام
دیگه من دوست ندارم میون خواب سر کنم
من می خوام پر بگیرم تا به صبح سفر کنم
دیگه بسه موندنم توی این حصار خواب
توی این روزنه ای که نمیاد آفتاب
دیگه تا کی سر کنم تو شب تاریک درد
ببازم به هیچ و پوچ میون این شب سرد
آرزوم باشه که مرگ بیاد از راه برسه
با همه وجود خود به تنم دست بکشه
خواب من را تو بگیر دیگه از خواب خسته ام
عمریه به صبح شدن چشم امید بسته ام
دیگه نیست صبر و قرار توی این شب های سرد
که تمام هستی مو کرده پر از غم و درد
دیگه بسه زندگی توی خواب بی تمام
من می خوام از خواب پاشم توی روشنی بیام
من می خوام بیدار بشم از تو این شب های پیر
که با نیرنگ و فریب منو ساخته است اسیر
چرا باید آرزوم باشه مرگ از راه بیاد
دل من از دل خواب صبح روشن را می خواد
اکبر درویش . سال 1366
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر