خوش به حالت آدم که ز خود بگریختی
ره و رسم انسان تو به دوری ریختی
کاری شایان کردی لایق تحسین است
با تو ای چون حیوان کار نیکو این است
تو ز انسان بودن آه چه خیری دیدی
خوب گریزان گشتی تو بی هیچ تردیدی
رو به زر آوردی بنده ی زور گشتی
در جصار تزویر ز خودت دور گشتی
حالا بر باد نیستی تو همه چیز داری
گر چه انسان نیستی هست لبریز داری
تو همه چیز داری چون که قلبت سنگی ست
بی نیاز گشتی تو رنگ تو صد رنگی ست
می روی خوب بر پیش همه راه ها باز است
واسه تو هر لحظه لحظه ی آغاز است
غم خود را داری غم خلق هیچت شد
این طریق تازه راه بی پیچت شد
خوش به حالت آدم که ز خود بگریختی
ره و رسم انسان تو به دوری ریختی
کاری شایان کردی لایق تحسین است
کار نیکو کردن این زمانه این است !؟
اکبر درویش . سال 1366
ره و رسم انسان تو به دوری ریختی
کاری شایان کردی لایق تحسین است
با تو ای چون حیوان کار نیکو این است
تو ز انسان بودن آه چه خیری دیدی
خوب گریزان گشتی تو بی هیچ تردیدی
رو به زر آوردی بنده ی زور گشتی
در جصار تزویر ز خودت دور گشتی
حالا بر باد نیستی تو همه چیز داری
گر چه انسان نیستی هست لبریز داری
تو همه چیز داری چون که قلبت سنگی ست
بی نیاز گشتی تو رنگ تو صد رنگی ست
می روی خوب بر پیش همه راه ها باز است
واسه تو هر لحظه لحظه ی آغاز است
غم خود را داری غم خلق هیچت شد
این طریق تازه راه بی پیچت شد
خوش به حالت آدم که ز خود بگریختی
ره و رسم انسان تو به دوری ریختی
کاری شایان کردی لایق تحسین است
کار نیکو کردن این زمانه این است !؟
اکبر درویش . سال 1366
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر