۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

آفرینشی تازه

چشم های خدا ,
بسته است
خدا
خوابیده است .....

آرام و آهسته
به کنار من بیا
مواظب صدای پایت باش
پاورچین پاورچین
آهسته
نکند خدا بیدار شود
با نجوا
سخن بگوییم
دوستت دارم ها را
با دل های مان جار زنیم
عشق را
گرمی دستان ما باید بگویند
آرام
آرام
در آغوش من بیا
نکند خدا بیدار شود
می خواهم
دست در دستان هم بگذاریم
و با هم
این بار نه از گل
که از دل
آدم و حوایی بیافرینیم
که اگر تمام سیب های عالم را هم بخورند
به زمینی تبعید نشوند
که فرزندان شان ,
به روی هم دشنه بکشند
یکی قاتل
یکی مقتول
یکی ظالم
یکی مظلوم
که دوست هم باشند
و تنها عشق را ,
واژه ی شعرهای شان سازند

بیا
اکنون آماده ام
تطهیر شده ام
می خواهم
دور از چشم خدا
بر چشم تو
نماز بگذارم
تو را سجده کنم
تا خلقت را
با هم
آغاز کنیم

اکبر درویش . نیمه ی دوم شهریور سال 1392


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر