دستتو بذار تو دستام حس دستامو صدا کن
ای عطوفت تو ممتد منو با عشق آشنا کن
بذار تا کنار تو من زندگی رو یاد بگیرم
سر رو شونه هات بذارم من بدون تو بمیرم
تو همون شوری که بر من نبض عاشقانه دادی
به حریم بودن من حس صادقانه دادی
چشمامو از نو گشودی تا بدونم زندگی چیست
غیر دوست داشتن و ایثار هیچ ترانه دلپذیر نیست
دستتو بذار تو دستام بذار با هم دیگه باشیم
واسه ی خواستن و خاستن در کنار هم به پاشیم
همصدای قلب من باش توی این مسیر رفتن
بذار با تو تازه تر شه لحظه های دل سپردن
تو همون احساس نابی که به من عاشقی آموخت
منو با سوزن احساس به تن عاطفه ها دوخت
چشمامو از نو گشودی تا بدونم زندگی چیست
غیر دوست داشتن و ایثار هیچ ترانه دلپذیر نیست
اکبر درویش . مهرماه سال 1384
ای عطوفت تو ممتد منو با عشق آشنا کن
بذار تا کنار تو من زندگی رو یاد بگیرم
سر رو شونه هات بذارم من بدون تو بمیرم
تو همون شوری که بر من نبض عاشقانه دادی
به حریم بودن من حس صادقانه دادی
چشمامو از نو گشودی تا بدونم زندگی چیست
غیر دوست داشتن و ایثار هیچ ترانه دلپذیر نیست
دستتو بذار تو دستام بذار با هم دیگه باشیم
واسه ی خواستن و خاستن در کنار هم به پاشیم
همصدای قلب من باش توی این مسیر رفتن
بذار با تو تازه تر شه لحظه های دل سپردن
تو همون احساس نابی که به من عاشقی آموخت
منو با سوزن احساس به تن عاطفه ها دوخت
چشمامو از نو گشودی تا بدونم زندگی چیست
غیر دوست داشتن و ایثار هیچ ترانه دلپذیر نیست
اکبر درویش . مهرماه سال 1384
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر