۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

برق چشات

چشمای تو یه جوریه انگاری که خواب می بینم
تو خواب های ندیده ام آفتاب و مهتاب می بینم
می خوام که تو چشمای تو زل بزنم بازی کنم
برای گفتن غزل واژه ها رو راضی کنم
چشات به رنگ آسمون یا این که دریا می مونه
یه جنگل سبز بزرگ یا رنگ شب ها می مونه

یه برقی داره اون چشات انگار منو برق می گیره
انگار که می دونه چشات بسته شه قلبم می میره
می خوام که تو چشمای تو نماز خواستن بخونم
معتکف چشات بشم همیشه اونجا بمونم
چشات به رنگ آسمون یا این که دریا می مونه
چو تیله های رنگوارنگ یا ماه شب ها می مونه

چشات بگو چه رنگیه رنگا پیشش کم میارن
آبی و سبز و قهوه ای دنبال هم سر میذارن
می خوام که آرامشو من تو چشم تو پیدا کنم
کنار چشمات بشینم تو رو تماشا بکنم
چشات به رنگ آسمون یا این که دریا می مونه
یه جنگل سبز بزرگ یا رنگ شب ها می مونه

اکبر درویش . 14 شهریور ماه 1392


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر