۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

مرابخوان !

مرا بخوان
به نام چشم هایت
که هر روز به سوی شان نماز می گذارم
مرا بخوان
به نام لب هایت
که مهر نماز من است
مرا بخوان
به نام خودت
به نام عشق
اکنون که بر قلب تو طواف می کنم
تا از لبیک گفتن های من
تا از صدای قلبم
بشنوی
آواز آبی عشق را ...
دوستت می دارم
و چه دردی وحشی تر از این
که باور نمی کنی
که چشم هایت را می بندی
تا روز من شب شود
که بوسه هایت را بر من حرام کرده ای
که قلبت برای من نمی طپد
من اکنون
بی تو
در خلائی سرگردان شده ام
که هیچ کجا مکان امن من نیست !
اکبر درویش . 24 دی ماه سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر