۱۳۹۴ بهمن ۳, شنبه

تمام راه ها به بن بست رسیده است !

به چپ چپ
به راست راست
قدم رو ...
چپ بزنم
یا راست بروم ؟
تمام راه ها به بن بست رسیده است !
آن کرمی که می رفت
تا پیله اش را بشکافد
پروانه شود ,
خوراک جوجکانی شد
که هنوز نمی دانستند
پرواز ,
پایان زندگی نیست
و هنوز پریدن را نیاموخته بودند
که سهم لاشخورها شدند !!
نه داس ها رنج مرا درو کردند
نه چکش ها ,
بر سر اندوه من کوبیدند
حتی آن ستاره ها ,
که تمام امید خود را بدان ها بسته بودیم
با اولین هجوم ابرها ,
ناپدید شدند !
چپ بزنم
یا راست بروم ؟
تمام راه ها به بن بست رسیده است !
نهال ها ,
رشد می کنند تا بزرگ شوند
تا تنه های محکمی گردند
برای نوازش تبرها
تا هیزمی شوند ,
که در اجاق ها می سوزند
باغ هایی که در سبز زیبایی داشتند ,
جز کویر نبودند
جز برهوت نبودند
جز سراب نبودند !
دست ها که رو شد
دیدم که در دست هر ناجی ,
تاجی از خار بود
تا مصلوب شده گان بینوا
احساس پادشاهی را ,
با خود به گور نبرند !
چپ بزنم
یا راست بروم ؟
تمام راه ها به بن بست رسیده است !
این جا که ما ایستاده ایم
زمین زیر پاهای مان ,
دهان گشوده است
فرو رفتن را تجربه می کنیم
چراغی روشن نمانده است
تا به دست بگیرم
تا در این دور باطل رفتن ها ,
که جاده ها بزرگ می شوند
اما بسته می گردند
راه خود را
در طلوع این همه تاریکی ,
باز کنم
چپ بزنم
یا راست بروم ؟
تمام راه ها به بن بست رسیده است !
اکبر درویش . 2 بهمن ماه سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر