۱۳۹۴ دی ۱۱, جمعه

آتش را روشن نگه دار

آتش را ,
روشن نگهدار
مهربان
من تاریکی را می شناسم
و فصل یخبندان را دیده ام
من " پرومته " ام
آتش را از خدایان ربوده ام
آن خدایانی که ,
جهان را تاریک و کور می خواستند
و زندگی را سرد و بی روح
و مردم را ,
اسیر و دردمند و قربانی .....
اکنون
به همین جرم است
که در کوه های سنگی و سیاه ,
به بند کشیده شده ام
و بر من ,
کرکسی وحشی را گمارده اند
تا هر روز صبح ,
با خوردن قلب من ,
روزش را آغاز کند
و باز در روز دیگر
که قلب من از نو جوانه می زند ,
و از عشق مردم گرم می شود ,
طعمه ی خود قرار دهد
و کار هر روزه اش را تکرار کند
آتش را ,
روشن نگهدار
مهربان
تا جهان ,
گرم و روشن شود
تا قلب آدمیان ,
که دوران انجماد را سپری می کند
روزی داغ و روشن ,
به عشق بیندیشد
تا این زمین خشک ,
سرسبز و خرم شود
مهربان ,
وقتی تو دوست می داری
قلب من داغ می شود
وقتی که صلح و برابری ,
در شیپورها دمیده می شود
جسم من جان مقاومت می گیرد
و وقتی شمایان دست در دست هم
گرد آتش به رقص می آیید ,
و آزادی را هلهله می کنید
لبان من به خنده گشوده می شود
بگذار این کرکس زشت خوی ,
هر روز قلب مرا قطعه قطعه کند
من دوباره قلب خواهم شد
و در درون شما ,
خواهم طپید
تا عدل و داد را ,
در تمام جهان آواز کنید
خدایان جهل ,
دنیا را تاریک می خواستند
و جهان را سرد
اینگونه بود که آتش را پنهان کرده بودند
تا انسان از گرمی و شعف
بی بهره باشد
اما من آتش را از خدایان ربودم
و به جهان هدیه دادم
آتش را ,
روشن نگهدار
مهربان
تا جهان روشن شود
تا قلب های آدمیان داغ شود
تا عشق و دوستی
و صلح و آزادی
بر جهان پرتو فکند
مهربان ,
مگذار این آتش خاموش شود
که جهان سوت و کور خواهد شد
و دنیا ,
در دامان انجماد می افتد
سردتر از فصل یخبندان
و این ,
یعنی مرگ هر چه هست
آتش را
روشن نگهدار
مهربان ... !!
اکبر درویش . 11 دی ماه سال 1394
مصادف با اولین روز سال جدید میلادی 2016

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر