۱۳۹۴ دی ۲۳, چهارشنبه

پایان نهایی !؟

برخیز
دل قوی دار
نهراس
هر چند مشگل است
اما ,
محکم و استوار باش
کارد را بردار
و به سوی همسر خود برو
اگر او را در خواب بیابی ,
آسوده تر می توانی ,
آن چه را که باید انجام دهی ,
به سرانجام برسانی
مهر او تو را نخواهد لرزاند
و عشق او تو را از پای در نخواهد آورد
اول خون همسر خود را بریز
چون او مادر است
و برای مادر ,
هیچ چیزی دشوارتر از مرگ فرزند نیست !
اول خون همسر خود را بریز
آن گاه ,
به سوی فرزندان خود برو
اول پسرت را انتخاب کن
چون دختر ناز کوچکت ,
با شیرین زبانی هایش ,
امکان دارد تو را بلرزاند
سست کند
دچار تردید سازد ...
خون پسرت را بریز
و بعد ,
دختر کوچکت را ...
چشم های او را نیز بر این جهان بیرحم ببند
او را بکش
بگذار آن ها بمیرند
اما شاهد زندگی در فقر و دنائت نباشند .
اکنون آسوده ای
همسر خود را از دست داده ای
فرزندانت مرده اند
و آسوده تر می توانی کارد را در قلب خود فرو کنی
و خود نیز با این جهان زشت و دروغ وداع نمایی
وقتی زندگی زندگی نیست
مرگ تدریجی ست
جان کندن و ذره ذره مردن است ,
و از آسمان خدا بدبختی وزیدن گرفته است
همه جا پستی و دنائت حکمفرماست
و فقر بیداد می کند
روزگاری که دیگر از انسانیت نشانه ای نیست ,
زیستن را برای چه می خواهی !؟
و آیا اندیشیده ای که بعداز تو ,
در این جامعه ی پراز تبعیض و بیداد ,
فرزندان تو چگونه می خواهند در آن زندگی کنند ؟
در دنیایی که اگر گرگ نباشی ,
تکه تکه ات خواهند کرد
و اگر دزد نباشی ,
غارت می شوی !؟
تردید به خود راه مده
اول همسر خود را ,
بعد فرزندانت را ,
و آن گاه کارد را تا دسته در قلب خود فرو کن !
اکبر درویش . 6 آبان ماه سال 1374

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر