۱۳۹۴ دی ۱۷, پنجشنبه

اما یادش باد !!

نمی خواهم بگویم :
- یادش بخیر باد
اما یادش باد !!
روزگاری " کرملین " ,
برای من چون قبله ای بود
که می شد رو به آن نماز گزارد
قلب من در آن جا می طپید
و بالا و پایین شدن های " اتحاد جماهیر شوروی " ,
مرا هم بالا و پایین می کرد
چه روزگاری بود
" مارکس " را دوست داشتم
و " لنین "
برای من قهرمانی بود
لایق ستایش
و آن روز که " برژنف " مرد ,
انگار قلب من از حرکت می ایستاد
" شوروی "
همه ی رویای من بود
با آن به خواب می رفتم
و با آن بیدار می شدم
و آن روزهایی که
می خواست تکه تکه شود
تا کشورهای مستقلی
از آن سر بیرون آورند ,
انگار قلب من تکه تکه می شد
چه شعارهای زیبا و فریبنده ای :
" کارگران جهان متحد شوید "
" پیش به سوی دیکتاتوری پرولتاریا "
" سرنگون باد سرمایه داری و امپریالیزم "
و , ...
چه می دانستیم
چه تسویه حساب های خونینی
در کاخ سرخ " کرملین "
طراحی می شود
و قبله ی آزادیخواهان جهان ,
جز سرابی فریبنده ,
چیز دیگری نیست
در سبز باغی ست که رو به کویر لم یزرع باز می شود !
از قتل عام ها ,
از کشتارهای دسته جمعی ,
از جنایات سران سرخ ,
هیچ نمی گویم !!
و , ...
چه می دانستم
وقتی آزادی نیست ,
در " دیکتاتوری پرولتاریا "
انسان به ماشین تبدیل می شود
و تمام اختیار و اراده ی خود را از دست می دهد
و وقتی آزادی نیست
عدالت هم به زیر سوال خواهد رفت
نمی خواهم بگویم :
- یادش بخیر باد
اما یادش باد !!
شور و شوق جوانی
و اندیشه هایی که مرا تسخیر کرده بود
سودای انقلاب
سودای جهانی در زیر پرچم سرخ
که یک داس و چکش آن را تزیین کرده بود
و مرگ امپریالیزم !
به قدرت رسیدن کارگران جهان
و سرنگونی سرمایه داری !!
اکنون آن کله ی داغ ,
سرد شده است
و آن قبله ی امید ,
که جز سرابی فریبنده بیش نبود
فرو ریخته است
و به سر عقل آمده است
این سر شوریده ی پر غوغا
اکنون خوب می دانم
که عدالت بی آزادی ,
دروغ محض است
و آزادی بی عدالت ,
فریبی دیگر ... !!
اکبر درویش . 15 دی ماه سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر