۱۳۹۴ دی ۱۹, شنبه

دغدغه های همیشگی :

مادرم ظرف می شست
ظرف کسانی را
که اضافه ی غذای شان
ناهار و شام ما می شد
و این ,...
یعنی عدالت !؟
===========
در دهان گرگ
می روم
تو خواستی
یا من
یا سرنوشت ؟
نمی دانم !
==========
چوپان را
به دست سلاخ می سپاری
پس چه کس
مراقب گوسفندها باشد
مگر نمی دانی
گله ی بی چوپان
طعمه ی گرگ ها خواهد شد !؟
==========
دروغ می گویند :
" هیچکس تنها نیست "
ما همه تنها هستیم
خود را فریب می دهیم !!
=========
به جرم دوست داشتن
بر کدام دار
مرا خواهید آویخت
بگویید
تا بوسه بارانش کنم !؟
============
کدام دست ها
در سحرگاهان اعدام
به سوی من
شلیک می کنند ؟
انگشت های شان متبرک باد
باشد که روزی خورشید آزادی
از پشت کوه ها طلوع کند !
=========
برادرم عیسی !!
چه خوش اقبال بودی
که بر صلیب کشیده شدی
و ما چه بد اقبال هستیم
که هر روز می میریم
اما باز زنده می مانیم !
===========
اکبر درویش . آذر ماه سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر