به میلاد ,
سلام گفتم
سلام گفتم
سلام ای میلاد
ای جشن آغاز
از تو سئوالی دارم
آیا می توانی مرا دوباره از نو آواز دهی
آیا می توانی مرا
تا آن ناب ترین اوج پریدن پرواز دهی !؟
ای جشن آغاز
از تو سئوالی دارم
آیا می توانی مرا دوباره از نو آواز دهی
آیا می توانی مرا
تا آن ناب ترین اوج پریدن پرواز دهی !؟
سلام ای میلاد !!
ولی ,
من ,
دلم خیلی گرفته است !!
من ,
دلم خیلی گرفته است !!
آیا آن روز طوفان آمد
که من گم شدم
آیا آن روز تگرگ بارید
که من فرو رفتم
آیا آن روز ,
خدا از صحنه ی گیتی ,
غایب مانده بود
که من به خود وانهاده
خسته ,
تنها ,
غریب ,
راهی کوچه های بودن شدم !؟
که من گم شدم
آیا آن روز تگرگ بارید
که من فرو رفتم
آیا آن روز ,
خدا از صحنه ی گیتی ,
غایب مانده بود
که من به خود وانهاده
خسته ,
تنها ,
غریب ,
راهی کوچه های بودن شدم !؟
سلام ای میلاد
هر چند جز غم ,
بر من ودیعه ای نداشتی
هر چند جز رنج ,
بر دوش من نگذاشتی 1
هر چند جز غم ,
بر من ودیعه ای نداشتی
هر چند جز رنج ,
بر دوش من نگذاشتی 1
هر چند ,
من ,
همیشه در پی آغاز بودم !
من ,
همیشه در پی آغاز بودم !
سلام ای میلاد
ای لحظه ی بود شدن
از تو سئوالی دارم
آیا من می توانم دوباره آغاز شوم
آیا می توانم که
به سوی ناب ترین اوج آن بالا پرواز شوم !؟
ای لحظه ی بود شدن
از تو سئوالی دارم
آیا من می توانم دوباره آغاز شوم
آیا می توانم که
به سوی ناب ترین اوج آن بالا پرواز شوم !؟
سلام ای میلاد ...
اکبر درویش . 5 خرداد سال 1367 . مصادف با روز میلادم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر