همگان جمع شدند
بر گرد عیسی
و سخن ها گفتند
از دنیا
از جنایات و جنگ ها
از ظلم و ستمی که بر دنیا حکمفرماست
و از آنچه بر مردم می گذرد
فریاد کشیدند
دنیا را ظلم و استبداد فرا گرفته است
همه غرق گناه هستند
و از ملکوت الهی هیچ نشانی نیست
ما به سوی زوال و نابودی گام بر می داریم
دنیا کن فیکون خواهد شد
چاره ی کار در چیست !؟
عیسی ،
گلایه ها را شنید
فریادها را گوش کرد
حرف ها را شنید
اما سکوت اختیار نمود
دوباره همان حرف ها
گلایه ها
از ظلم و ستم
از گناه
از معصیت
و از مصیبت
و از دنیایی که پراز بی عدالتی ست
این بار ،
عیسی ،
نگاهی به آن ها انداخت
چهره اش در هم فرو رفت
لحظه ای مکث کرد
آن گاه برخاست
و یاران خود را ،
چنین موعظه کرد :
آن چه دنیا را ،
به زوال و نابودی می کشاند
دلیل تمام بی عدالتی ها ،
و ستمگری ها ،
گناه نیست
جهل است
می فهمید
جهل ...
این جهل مقدسی ،
که بر افکار مردم سایه انداخته است
و خرافاتی ،
که عمری انسان را ،
به گمراهی کشانده است ...
و سکوت سایه گستر روز آن ها شد !
اکبر درویش . تیرماه ۱۴۰۲
انجیل به روایت من
#akbar#darvish#akbar darvish#اکبر#درویش#اکبر_درویش#شعر#انجیل_به_روایت_من#اجتماعی#شعر_نو#شعرهای_اکبر_درویش#شعر_امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر