۱۴۰۲ مرداد ۶, جمعه

لعنت خدا بر...

 


می توان خود را ،
به خر بودن تظاهر کرد
یا چو سگ ،
موس موس کنان ،
توی خیابان ها به راه افتاد

می توان بر روی یک دیوار
که با خرچنگ قورباغه خطی ،
با ذغال نوشته اند :
لعنت خدا ،
بر پدر و مادر آن کس ،
که در این جا بشاشد ،
بی خیال ایستاد و شاشید
می توان حتی کمی خندید
خندید ...
خندید ...

می توان حتی تصور کرد
فرض کرد
یا چه می دانم
زندگی ما همین دیوار است
که جملات شیک و نابی ،
بر آن حک شده است

و دریغا ،
افسوس
که کسانی ایستاده
بی خیال از نفرین
بی خیال از دشنام
روی آن می شاشند
مستراح ساخته اند
زندگی ما را
و چه لبخند ملیحی ،
صورت شان را ،
غرق نور ساخته است

می خندند
می خندند
بر دشنام ها
بر نفرین ها
و به تخم چپ شان نیست
چه می آید
بر سر این مردم

بی خیال ایستاده و می شاشند
و خیال می کنند
شاش شان هم ،
تقدس دارد
مرحم هر درد است
دشمن بیماری

زیر لب می خندند
و وردهایی را می خوانند
که در کتاب آب جلق نبات
با طلای ناب ،
باید ذکر شود

در کوچه ی خلوت ما ،
چقدر
بوی شاش می پیچد
و صدای خنده
و صدای شادی
و شتاب کسانی که ،
باید بروند غسل کنند !

اکبر درویش . مرداد ماه سال ۱۴۰۲

#akbar#darvish#akbardarvish#اکبر # درویش#اکبر_درویش#،شعر #شعر_نو#شعر_اجتماعی
#شعر_زمانه
#شعرهای_اکبر_درویش
#شعر_روز #شعر_معاصر




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر