همه می ترسند
همه می ترسند
اما ما ،
بر پشت شیشه ها جیوه کاشتیم
تا صورتک ها را ،
نمایان سازد
چقدر ماسک بر صورت ها نهاده شده بود
و هیچ کس ،
هیچ کس را نمی شناخت
و هیچ کس ،
حتی خود را نمی شناخت !
ساعت ها می گذشتند
روزها سپری می شدند
و سال های تلخ ،
بر روزگارمان سایه انداخته بودند
و ما ای کاش های خود را ،
در زمینی می کاشتیم
که انگار هیچ گاه جوانه نمی زدند !
ماه بوی افیون و بنگ گرفته بود
یا خورشید نور خود را ،
در بطری های الکل به ودیعه می گذاشت
که ضجه ها و شیون ها ،
راه به آسمان نمی برد
و هیچ کس نمی فهمید
که در کوچه پس کوچه های این زمین ،
چه غوغایی بر پا شده است !؟
عصر جدال بود
عصر درخت های دار شده
و زمین های بی بار شده ...
من چگونه می توانم باور کنم
که درخت هایی بر خاک افتاده اند
و گور های بی نشان
و قبرهای ویران شده ،
با رقص های دردآور خود ،
شیون می کنند ؟
من چگونه می توانم باور کنم
وقتی هنوز در سلول انفرادی خود ،
در این دیار متروک
زانوی ناتوانی بغل گرفته ام
و چشمانم جز سایه های مبهوت ،
هیچ چیز نمی بینند ؟
همه می ترسند
همه می ترسند
اما ما نترسیدیم
و ماسک ها را از روی صورتک ها برداشتیم
تا چهره های واقعی را عیان سازیم
و چه دریغ دردناکی در درون آدمک ها انباشته شده بود !
همه می ترسند
همه می ترسند
اما ما نترسیدیم
بادبان ها را برافراشته کنید
هر چند دریا طوفانی ست
و گرداب ها و مرداب ها ،
از هر طرف رخ می نمایانند
اما پاروزنان جوان ما ،
از این طوفان خواهند گذشت
هر چند کوسه ها ،
بوی خون را احساس کرده اند
چند ساعت تا صبح باقی مانده است !؟
برخاستم و ساعت های خوابیده را کوک کردم
تا صبح ،
پیراهن سفید خود را بر تن کند
تا پس از گذشتن از این دریای طوفانی ،
دوباره به درخت و خورشید و آبادی ،
سلام بگوییم
چند ساعت تا ساحل روشن و زیبا باقی مانده است !؟
اما پارو زنان جوان ما ،
از این دریای طوفانی ،
جان سالم به در خواهند برد
تا روز را لبیک گوئیم
تا خورشید را نماز بگذاریم
اینک زمان مایوس شدن نیست
نگاه کن
اولین تیغه های نور خورشید ،
می خواهند بر تاریکی غلبه کنند
دخترکان زیبای من ،
پیراهن قرمز خود را بر تن کنید
می خواهیم به جشن آفتاب برویم
و تا ابدالدهر ،
دست در دست هم ،
به رقص و پایکوبی بپردازیم
نگاه کن
خورشید هم می خواهد با ما برقصد !
اکبر درویش . اردی بهشت سال ۱۴۰۲
#akbar#darvish#akbardarvish#اکبر#درویش#شعرهای_اکبر_درویش#شعر#شعر_نو#اجتماعی#شعر_زمانه#شعر_روز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر