۱۴۰۲ مرداد ۷, شنبه

آه چه خوابی دیدم

 

از دست نوشته های :

( در سایه ی ارتداد )


 

آه چه خوابی دیدم

خواب زیباائی بود

ناب تر از هر رویا

شور شیدائی بود

 

من خدا را دیدم

مهربان بود عادل

بر لبانش لبخند

کار او بود با دل

در نگاه شوخش

برق یاری دیدم

از گل لب هایش

بوسه ها می چیدم

 

آه چقدر همدرد بود

با من و درد من

تکیه دادم بر او

شدم از او روئشن

وه چقدر با ما بود

با نگاه گرمش

من نوازش دیدم

از دو دست نرمش

 

گونه های خیسم

دست او پاک می کرد

دفتر غم ها را

هدیه بر خاک می کرد

من و او ما بودیم

او پناه من بود

در هجوم تحقیر

تکیه گاه من بود

 

گره ها باز می کرد

از من و کار من

همه خویبش من بود

عاشق و یار من

من در آغوش او

چه سبکبال بودم

عشق او در من شد

خواستن موعودم

 

بوسه باران کردیم

گونه های هم را

شهوت خواستن بود

می طپید در دل ها

پشت هر بوسه او

گره ای وا می کرد

حاجتی را می داد

درد مداوا می کرد

 

او شروع من بود

واژه ی شعرهایم

نبض بودن می داد

به نوشتن هایم

وه چه خوشبخت بودم

چون خدا با من بود

خالی از هر کمبود

زندگیم روشن بود

 

در دل من خنده

از خوشی می زد موج

رو به سوی فردا

می زدم بال اوج

آن که را می خواستم

در کنار من بود

بود تاریک من

از رفیق روشن بود

 

دل زیبا جویم

با نگاهی زیبا

پر می شد از آواز

می رسید تا رویا

توی بزم بودم

همه جا لبخند بود

سخن هر بوسه

قصه ی پیوند بود

 

نه به من راهی داشت

فقر و جور و محنت

نه به تنگ می آمد

دل من از غربت

زندگی رستن بود

با خلایق یاران

غم کجا پا می گذاشت

توی بزم جانان

 

رنج و جور و ظلمت

واژه هایی بودند

که تبار خود را

تا به مرگ می روندند

 

آه ...

آه ...آه ...

 

آه چه خوابی دیدم

اما افسوس خواب بود

قسمت ما دردا

مرگ توی گرداب بود

ای خدا می بینم

که جنایت کاری

دست ظلم خود را

از چه پنهان داری

 

تو در رحمت را

بسته ای سوی ما

ما اسیر چنگت

خسته و بی فردا

نه رحیم هستی تو

نه کریم هستی تو

این جفایت از چیست

نکند مستی تو

 

از چه تنها خفت

سهم ما تو ساختی

رنج و فقر و محنت

سوی ما انداختی

تو به ما ظلم کردی

ای دریغا ، باری

گر دروغ می گویم

کو کجاست ایثاری ؟

 

تو به ما ظلم کردی

ظالمی تو آری

گر دروغ می گویم

گو به من کو یاری !؟


اکبر درویش . سال 1365








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر