تو ,
مرا خلق کردی
تا خلوت بی کرانه ات را ,
که در آن ,
تنها فرشتگانت ,
تو را تایید می کردند
اما ,
هیچ نمی فهمیدند ,
مخلوقی باشم
که تو را بشناسم
که تو را سپاس گویم !؟
من ,
تو را آفریدم
تا در این برهوت زمین ,
که هر حادثه اش ,
ترس را به جان من می انداخت ,
که به درد آمده بودم
در بد_ حادثه ,
ترس های همیشه ام را ,
پناهی باشی
تا تو را صدا کنم
دستی یاریگر را !؟
و این سوال ,
که عمری ست بی جواب مانده است ,
یک آن ,
مرا رها نمی کند !!
اکبر درویش . فروردین سال 1392
مرا خلق کردی
تا خلوت بی کرانه ات را ,
که در آن ,
تنها فرشتگانت ,
تو را تایید می کردند
اما ,
هیچ نمی فهمیدند ,
مخلوقی باشم
که تو را بشناسم
که تو را سپاس گویم !؟
من ,
تو را آفریدم
تا در این برهوت زمین ,
که هر حادثه اش ,
ترس را به جان من می انداخت ,
که به درد آمده بودم
در بد_ حادثه ,
ترس های همیشه ام را ,
پناهی باشی
تا تو را صدا کنم
دستی یاریگر را !؟
و این سوال ,
که عمری ست بی جواب مانده است ,
یک آن ,
مرا رها نمی کند !!
اکبر درویش . فروردین سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر