۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

مادر ...!!

و آن چه ,
همیشه ,
کم داشتم ,
آغوش پر مهر تو بود
اینگونه بود
زخم ها خوردم
رنج ها کشیدم
و در دنیایی گم شدم
که هیچکس نبود
تا مرا پیدا کند .

مادر ,
گوشم هنوز ,
تشنه ی شنیدن لالائی های توست
با صدای تو به خواب رفتن
و خواب دنیائی را دیدن ,
که تو در قصه ها می گفتی
قصه ی مرگ دیوها
و آمدن عید
و روز جشن و شادی ...

دردا که بی تو ,
رویاهای من ,
همه سراب را تجربه کردند
و زندگی ,
مرا زخمی و ناامید ,
چون پرنده ای بی آشیون ,
به هر طوفانی کشاند
تا پرپر زنان ,
در خاک و خون بغلطم .

اکبر درویش . آغاز روز چهارشنبه 11 اردی بهشت 1392
مثلا مصادف با روز مادر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر