۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

چون گرگان

چون گرگان ,
به دور هم جمع شده ایم
هم را می پاییم
یک چشم مان خواب ,
چشم دیگرمان بیدار ...
نقشه ی دریدن همدیگر را می کشیم
چشم به هم دوخته ایم
و منتظر ,
که کدامین مان ,
از پای بیفتد
چشم هایش بسته شود
و به خواب رود
تا بی رحمانه ,
بر او هجوم بریم
و با دریدن او ,
یک روز سیر دیگر را سپری کنیم

و باز ,
دوباره ,
انتظار ...
انتظار ...
انتظار .....

این بار ,
کدامین مان قربانی خواهیم شد ؟
هشیار باشیم
که از پای نیفتیم
که چشمان مان به روی هم نرود
که خواب ما را نبرد
وگرنه ,
قربانی ی بعدی ,
ما هستیم !!

اکبر درویش . اسفند سال 1389


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر