۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

هی ...

هی , ...

1
شکسته ام
از پای افتاده ام
خسته ام ...

چرا مرا که در تو پیر می شوم ,
از خویش نمی انگاری !؟

2
مرا به دست آور
که مرا بی تو ,
حتی " هیچ بودن " هم نیست !!

3
من ,
عیسای دیگری هستم
بگذار با دست های نامهربان تو ,
مصلوب شوم !

4
دلبستگی ,
می تواند راهگشا باشد
تا عشق ...
اما وابستگی ,
عشق را دشمن است
دشمن ناآگاه !!

5
دلگیرم
از این حجابی که میان من و توست
عریان باش ...
عریان باش ...

6
عشق ,
ای ترانه ی زلال جاری ی زندگی ...

7
که می گوید :
_ هیچکس تنها نیست !؟
دروغ می گوید
به بین
من تنها هستم
خدا هم تنهاست !!

8
عاشقانه نوشتن را ,
دوست می دارم
هر چند ,
دنیای این روزهای ما ,
هرگز عاشقانه نیست !!

9
آن چنان تنها مانده ام
که خدا ,
تنها نیست ...!!

10
ای عشق ,
تنها در برابر تو سجده خواهم کرد
و تنها تو را سپاس خواهم گذاشت
که اکنون مرا زیبا می سازی

متبرک باد
ظهور من
در فصل زیبایی ی تو ...

11
کاش ,
تا رویاها ,
فاصله ای نبود ...!!

12
برقص ...
آن چنان برقص
تا دنیا را به رقص آوری .

برقص ...
برقص ...

13
هی , ...
هی , ...
هی , ...
کی مرا جار می زنی
ای که
بر بودن عشق ,
مهر انکار می زنی !؟

14
زیبا دوست می دارم
آن چنان زیبا ,
که تا امروز ,
تجربه نکرده باشی

باورم کن
و دوستم بدار ...

15
آغوش جهان خیس است
خیس ...
نگاه کن :
باران می بارد
باران می بارد
و بودن من از تو تهی ست .

اکبر درویش . شعرهای کوتاه سال 1391

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر