هی , ...
1
شکسته ام
از پای افتاده ام
خسته ام ...
چرا مرا که در تو پیر می شوم ,
از خویش نمی انگاری !؟
2
مرا به دست آور
که مرا بی تو ,
حتی " هیچ بودن " هم نیست !!
3
من ,
عیسای دیگری هستم
بگذار با دست های نامهربان تو ,
مصلوب شوم !
4
دلبستگی ,
می تواند راهگشا باشد
تا عشق ...
اما وابستگی ,
عشق را دشمن است
دشمن ناآگاه !!
5
دلگیرم
از این حجابی که میان من و توست
عریان باش ...
عریان باش ...
6
عشق ,
ای ترانه ی زلال جاری ی زندگی ...
7
که می گوید :
_ هیچکس تنها نیست !؟
دروغ می گوید
به بین
من تنها هستم
خدا هم تنهاست !!
8
عاشقانه نوشتن را ,
دوست می دارم
هر چند ,
دنیای این روزهای ما ,
هرگز عاشقانه نیست !!
9
آن چنان تنها مانده ام
که خدا ,
تنها نیست ...!!
10
ای عشق ,
تنها در برابر تو سجده خواهم کرد
و تنها تو را سپاس خواهم گذاشت
که اکنون مرا زیبا می سازی
متبرک باد
ظهور من
در فصل زیبایی ی تو ...
11
کاش ,
تا رویاها ,
فاصله ای نبود ...!!
12
برقص ...
آن چنان برقص
تا دنیا را به رقص آوری .
برقص ...
برقص ...
13
هی , ...
هی , ...
هی , ...
کی مرا جار می زنی
ای که
بر بودن عشق ,
مهر انکار می زنی !؟
14
زیبا دوست می دارم
آن چنان زیبا ,
که تا امروز ,
تجربه نکرده باشی
باورم کن
و دوستم بدار ...
15
آغوش جهان خیس است
خیس ...
نگاه کن :
باران می بارد
باران می بارد
و بودن من از تو تهی ست .
اکبر درویش . شعرهای کوتاه سال 1391
1
شکسته ام
از پای افتاده ام
خسته ام ...
چرا مرا که در تو پیر می شوم ,
از خویش نمی انگاری !؟
2
مرا به دست آور
که مرا بی تو ,
حتی " هیچ بودن " هم نیست !!
3
من ,
عیسای دیگری هستم
بگذار با دست های نامهربان تو ,
مصلوب شوم !
4
دلبستگی ,
می تواند راهگشا باشد
تا عشق ...
اما وابستگی ,
عشق را دشمن است
دشمن ناآگاه !!
5
دلگیرم
از این حجابی که میان من و توست
عریان باش ...
عریان باش ...
6
عشق ,
ای ترانه ی زلال جاری ی زندگی ...
7
که می گوید :
_ هیچکس تنها نیست !؟
دروغ می گوید
به بین
من تنها هستم
خدا هم تنهاست !!
8
عاشقانه نوشتن را ,
دوست می دارم
هر چند ,
دنیای این روزهای ما ,
هرگز عاشقانه نیست !!
9
آن چنان تنها مانده ام
که خدا ,
تنها نیست ...!!
10
ای عشق ,
تنها در برابر تو سجده خواهم کرد
و تنها تو را سپاس خواهم گذاشت
که اکنون مرا زیبا می سازی
متبرک باد
ظهور من
در فصل زیبایی ی تو ...
11
کاش ,
تا رویاها ,
فاصله ای نبود ...!!
12
برقص ...
آن چنان برقص
تا دنیا را به رقص آوری .
برقص ...
برقص ...
13
هی , ...
هی , ...
هی , ...
کی مرا جار می زنی
ای که
بر بودن عشق ,
مهر انکار می زنی !؟
14
زیبا دوست می دارم
آن چنان زیبا ,
که تا امروز ,
تجربه نکرده باشی
باورم کن
و دوستم بدار ...
15
آغوش جهان خیس است
خیس ...
نگاه کن :
باران می بارد
باران می بارد
و بودن من از تو تهی ست .
اکبر درویش . شعرهای کوتاه سال 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر