۱۳۹۲ فروردین ۱۵, پنجشنبه

با چاله ها هستم

با آسمان ؟؟
نه ...
دیگر نه ...!!
هان دیگر حرفی ,
میان من و آسمان نمانده است
پیش از این گفته ام
بارها گفته ام
هزاران بار گفته ام
دیگر خسته ام
دیگر امیدی نیست !!
دیگر تمام پیوندهای میان من و آسمان ,
بریده شده است
چون دلوویی ,
که طناب آن پاره می شود
و در چاه می افتد
به زمین افتاده ام ...

این بار ,
با زمین هستم
و با چاله هایش
شاید صدایم را بشنوند
شاید دردم را بفهمند
شاید به توافقی برسیم
زیرا اکنون ,
طاقت افتادنی دیگر را ندارم .

اکبر درویش . سال 1391

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر