۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

بگو چه کنم

تو پیمان شکستی بگو چه کنم
چه بی من نشستی بگو چه کنم
شکایت برم من به درگه حق
تو قلبم شکستی بگو چه کنم

بگو چه کنم وای بگو چه کنم
بگو چه کنم وای بگو چه کنم

رحمی تو به ما رویی بنما
بر عاشق خود گو تو ز وفا
بنگر تو مرا کم کن تو جفا
بودی همه درد آخر کو دوا
در دام توام من رام توام
نشکن تو مرا من جام توام
عاشق شده ام شیدا شده ام
آخر چه کنم ناکام توام

بگو چه کنم وای بگو چه کنم
بگو چه کنم وای بگو چه کنم

تو پیمان شکستی بگو چه کنم
چه بی من نشستی بگو چه کنم
شکایت برم من به درگه حق
تو قلبم شکستی بگو چه کنم

بگو چه کنم وای بگو چه کنم
بگو چه کنم وای بگو چه کنم

ای دورو زمان تا کی به فغان
رفته گل من با کین و عنان
تنها شده ام رسوا شده ام
آواره شدم در دور جهان
مفتون توام مجنون توام
من مست توام دلخون توام
برمن گذری آخر نظری
ای یار صنما ویرون توام

بگو چه کنم وای بگو چه کنم
بگو چه کنم وای بگو چه کنم

اکبر درویش . دی ماه سال 1381


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر