گل....
گل....
آقا گل ...
گل بدم ؟
دست خالی خانه نروید
گل بخرید
تو رو خدا
برای همسرتان
گل بخرید
گل ...
گل ...
دخترک گل فروش ,
در پشت چراغ قرمز
در لابلای اتومبیل ها
سرگردان
تا شاید
دست کسی به جیب فرو رود
و دسته ای گل از او بخرد
و او هم ,
شب دست خالی ,
به خانه باز نگردد !!
خداوندا ,
نگاهی کن
گل ها در منجلاب رشد می کنند
و دست بی رحم فقر ,
چگونه پرپرشان می کند
چشم هایم را برهم می گذارم
دنیایی را مجسم می کنم
که دیگر فقر ,
قربانی نمی گیرد
دنیایی که دختران آن ,
در انتظار فروش شاخه ای گل ,
ملتمسانه
رهگذران را ,
ورانداز نمی کنند
و چون چشمانم باز می شود ,
دلم می خواهد استفراغ کنم
این دنیای نابرابری را
بی رحمی را
شقاوت را ...
اکبر درویش . 3 شهریور سال 1392
گل....
آقا گل ...
گل بدم ؟
دست خالی خانه نروید
گل بخرید
تو رو خدا
برای همسرتان
گل بخرید
گل ...
گل ...
دخترک گل فروش ,
در پشت چراغ قرمز
در لابلای اتومبیل ها
سرگردان
تا شاید
دست کسی به جیب فرو رود
و دسته ای گل از او بخرد
و او هم ,
شب دست خالی ,
به خانه باز نگردد !!
خداوندا ,
نگاهی کن
گل ها در منجلاب رشد می کنند
و دست بی رحم فقر ,
چگونه پرپرشان می کند
چشم هایم را برهم می گذارم
دنیایی را مجسم می کنم
که دیگر فقر ,
قربانی نمی گیرد
دنیایی که دختران آن ,
در انتظار فروش شاخه ای گل ,
ملتمسانه
رهگذران را ,
ورانداز نمی کنند
و چون چشمانم باز می شود ,
دلم می خواهد استفراغ کنم
این دنیای نابرابری را
بی رحمی را
شقاوت را ...
اکبر درویش . 3 شهریور سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر