۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

گاهی هم زندگی کنیم

گاهی هم ,
بگریزیم از شهر
جایی را پیدا کنیم
در دل طبیعت
آرام
ساکت
زیر درخت ها ,
کنار هم بنشینیم
پاهای مان را ,
به آب بزنیم
یک استکان چایی
یک هوای تازه
یک نگاه زیبا
و بگوییم
از رویاهای مان
هر چند به باد رفتند !!

گاهی هم ,
مانند بچه ها
زنگ در خانه ها را بزنیم
و فرار کنیم
یاد قدیما بیفتیم
که چه ساده بودیم
و حتی دروغ های مان هم ,
راست بود .

آه ,
نفس کشیدن در این هوای مسموم
مرا ملول می کند
گاهی هم ,
به کوه بزنیم
به جنگل برویم
و دور از این سرسام زندگی ,
به روزهایی فکر کنیم
که اگر از عشق حرف می زدیم ,
صادق بودیم .

به بین
این دنیای ماشینی
ما را چون روبات ها ,
بی احساس کرده است
و در جستجوی لحظه ای آسایش
تمام آرامش خود را ,
به باد داده ایم
فضا از دشنام و خشم لبریز است
دل های مان پر از کینه
هم را نمی فهمیم
و دوستی های مان ,
به دشمنی بدل شده است
زندگی نمی کنیم
جان می کنیم .

گاهی هم ,
فراموش نکنیم
که چقدر دوست داشتیم
دوست داشته شویم
و چقدر دوست می داشتیم
خود را از حصار آز رها کنیم
برای خودمان وقت بگذاریم
برای عشق وقت بگذاریم
برای زندگی وقت بگذاریم
و باور کنیم
این همه سگ دو زدن ,
تنها پا را خسته می کند
و دل را می کشد .


تا کجا دوندگی می کنیم
گاهی هم ,
زندگی کنیم !!

اکبر درویش . 22 امرداد ماه سال 1392


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر