مسکن می خواهم
با دز بالا
قوی تر از مرفین
حتی قوی تر از مرفین هم ,
نمی تواند درد این زمین را ,
مرهم گذارد
درد شدت گرفته است
آن چنان که ,
انگار تمام تن زمین را گرفته است !!
زمین سرسبز ,
سیاه شده است
متورم گردیده
چرک و خون بالا می آورد
بر اندامش رعشه افتاده است
هی قی می کند
به خودش می پیچد
و پس مانده های تمام عمر را
استفراغ می کند
صدای آروغ های وحشتناکش ,
خواب ها را آشفته کرده است
زمین بیمار است
و این بیماری واگیر دار را ,
در تمام جهان ,
پخش می کند .
زن ها ,
بیماری ی نازائی می گیرند
و زندگی ,
عطوفت مقدسی می شود
که هر روز در همخوابگی ,
تطهیر می گردد
تا چون ایدز ,
در رگ های متورم جنگل ها و دریاها ,
رسوخ کند
هر روز در مدرسه ,
با لیوان های شیر ,
بچه ها سر می کشند
تفنگ و باروت و مسلسل را
و بزه کاری ,
شعار پیامبران تازه می گردد
زمین بیمار است
و پسران نوجوان آبستن ,
نوزادهای سقط شده ی خود را ,
چون عصیانی ,
به فاضلاب هایی می اندازند
که از تعفن آن ,
صداها به دار کشیده شده اند
زمین بیمار است
و مردان سرگردان ,
گیج از تندباد مسموم الکل ,
تلوتلوخوران ,
در سایه ی تیره بختی های خویش
خوشبختی را خواب می بینند
مسکن می خواهم
قوی تر از طغیان
شدیدتر از عصیان
تا خواب این زمین بیمار را ,
صبح کنم
تا این زمین مسموم را ,
که دیرگاهی ست در تیمارستان روانی ها ,
بستری شده است ,
به دست تیغ جراحی بسپارم
مسکن می خواهم
مسکن می خواهم
زمین بیمار است ...!!!
اکبر درویش . خردادماه سال 1392
با دز بالا
قوی تر از مرفین
حتی قوی تر از مرفین هم ,
نمی تواند درد این زمین را ,
مرهم گذارد
درد شدت گرفته است
آن چنان که ,
انگار تمام تن زمین را گرفته است !!
زمین سرسبز ,
سیاه شده است
متورم گردیده
چرک و خون بالا می آورد
بر اندامش رعشه افتاده است
هی قی می کند
به خودش می پیچد
و پس مانده های تمام عمر را
استفراغ می کند
صدای آروغ های وحشتناکش ,
خواب ها را آشفته کرده است
زمین بیمار است
و این بیماری واگیر دار را ,
در تمام جهان ,
پخش می کند .
زن ها ,
بیماری ی نازائی می گیرند
و زندگی ,
عطوفت مقدسی می شود
که هر روز در همخوابگی ,
تطهیر می گردد
تا چون ایدز ,
در رگ های متورم جنگل ها و دریاها ,
رسوخ کند
هر روز در مدرسه ,
با لیوان های شیر ,
بچه ها سر می کشند
تفنگ و باروت و مسلسل را
و بزه کاری ,
شعار پیامبران تازه می گردد
زمین بیمار است
و پسران نوجوان آبستن ,
نوزادهای سقط شده ی خود را ,
چون عصیانی ,
به فاضلاب هایی می اندازند
که از تعفن آن ,
صداها به دار کشیده شده اند
زمین بیمار است
و مردان سرگردان ,
گیج از تندباد مسموم الکل ,
تلوتلوخوران ,
در سایه ی تیره بختی های خویش
خوشبختی را خواب می بینند
مسکن می خواهم
قوی تر از طغیان
شدیدتر از عصیان
تا خواب این زمین بیمار را ,
صبح کنم
تا این زمین مسموم را ,
که دیرگاهی ست در تیمارستان روانی ها ,
بستری شده است ,
به دست تیغ جراحی بسپارم
مسکن می خواهم
مسکن می خواهم
زمین بیمار است ...!!!
اکبر درویش . خردادماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر