۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

بازی گربه ها

گربه ی نر به گربه ی ماده گفت :
" چه کنیم ؟
زندگی مان بسیار سخت شده ,
و بچه های مان گرسنه اند .
موش ها از لانه هایشان خارج نمی شوند ,
و گنجشک ها هم ,
دارای بال هایی هستند که می توانند پرواز کنند ,
و از چنگ ما فرار کنند . "
گربه ی ماده گفت :
" من پیشنهادی دارم :
در برابر گنجشک ها به دروغی دعوا می کنیم ,
تو مرا گاز می گیری
و من خودم را بی حرکت مانند مرده بر روی زمین می اندازم
گنجشک ها خیال می کنند که من مرده ام
و حتما نزدیک من می شوند و ... "

گربه نر و گربه ی ماده نقشه ی خود را اجرا کردند.
بعد از مدت کوتاهی ,
گنجشکی بر روی گربه ی ماده نشست
و با خوشحالی در حالی که از شکست دشمن خود شاد بود ,
فریاد زد :
" دشمن ما مرد ...
دشمن ما مرد ...
دشمن ما ........ "

ناگهان ,
گربه ی ماده گنجشک را گرفت
و او را به عنوان یک غذای خوشمزه به بچه هایش داد .

دو روز بعد ,
گربه ی ماده باز هم خود را به مردن زد
تا نقشه ی قبلی را اجرا کند
ولی هیچ گنجشکی به او نزدیک نشد
زیرا گنجشک ها را نیز مانند انسان های هشیار ,
نمی توان دوبار فریب داد .

این نوشته که اصل آن از " زکریا تامر " می باشد در سال 1358 بصورت یک کتاب جیبی کوچک با نام " بازی گربه ها " منتشر شد و بعدها بر اساس همین متن کوچک داستان دیگری نوشتم با نام " گنجشک های هشیار " که چون کمی طولانی است همان متن کوتاه ترجمه شده ی اولیه را در اختیار دوستان قرار می دهم .
اکبر درویش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر