۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

راهکارهای تان ...

راهکارهای تان ,
دیر زمانی ست
که مرا به کار نمی آید
دیگر احساس تشنه ی مرا ارضا نمی کند
من به خاطره ای می اندیشم
که خورشید
قبله ی تمام روزهای آن باشد
که جاده های آن ,
با تابلوهای ورود همیشه ممنوع ,
آذین نشده باشد
که خطر لغزندگی ,
مرا به سراشیب سقوط نکشاند
دیر گاهی ست که دیگر می دانم
از یک سوراخ ,
نباید دوبار گزیده شد
که آزموده را ,
آزمودن خطاست
که یک مسیر را ,
نباید دوبار پیمود
و تکرار یک اشتباه ,
جز دیوانگی نیست !!

راهکارهای تان ,
دریغا ,
نه تنها مرا از چاه نجات نداد
و رستگاری را به خواب من نیاورد
دیدم که شمایان را نیز ,
به ورطه ی هلاکت خواهد کشاند ...

راهکارهای تان ,
اکنون ,
آیا
با جهالت دیرین ,
همسفره ی تان خواهدشد
حتی اگر این نان مسموم ,
فتیر شام آخر باشد
تا صبح نخواهد پایید
که با صدای خروسخوان ,
انکار خواهید کرد
تا باز به تماشای تصلیبی دیگر
بر فراز جلجتایی دیگر
و آیا خواهید توانست دست های خود را پاک کنید
تا ننگ این جهالت ,
شما را به بدنامی نکشاند
دست های تان پاک نخواهد شد
چون فیصر ,
که هر روز دست هایش را می شست
اما ننگ جنایت ,
تا ابد
بر او باقی ماند ...

راهکارهای تان ,
ارزانی ی شما باد
من می خواهم تجربه ای تازه را ...
می خواهم وقتی صلیب بر دوش
این مسیر ناهموار را می پیمایم ,
با چشمانی باز ,
رویای خود را نظاره کنم
این بار ,
می دانم دیگر ,
دانستن را ,
چتر خواستن خود خواهم کرد
تا توانستن را زیارت کنم .

راهکارهای تان ,
از آن شما
من راه خویش را ,
به دانایی تجربه خواهم کرد .

اکبر درویش . 24 خرداد 1392

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر