۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

زخم های عریان مرا ببینید

خیره می شوید
عریانی ام را
که به کوچه زده ام
چنان دیوانه ای که ,
از بند رسته است
می خندید
تمسخر می کنید
سفیه می پندارید مرا
اما خیره می شوید
این تن عریان را
و دریغ ,
نه زخم های تن مرا می بینید
و نه می دانید
که این زخم ها ,
از چیست
و نه می دانید
که لباس هایم را ,
از من دزدیده اند
گزمه هایی که
تن مرا سیاه کرده اند
کاش به جای عریانی تن
زخم های عریان مرا می دیدید
کاش !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر