خیره می شوید
عریانی ام را
که به کوچه زده ام
چنان دیوانه ای که ,
از بند رسته است
می خندید
تمسخر می کنید
سفیه می پندارید مرا
اما خیره می شوید
این تن عریان را
و دریغ ,
نه زخم های تن مرا می بینید
و نه می دانید
که این زخم ها ,
از چیست
و نه می دانید
که لباس هایم را ,
از من دزدیده اند
گزمه هایی که
تن مرا سیاه کرده اند
کاش به جای عریانی تن
زخم های عریان مرا می دیدید
کاش !!
عریانی ام را
که به کوچه زده ام
چنان دیوانه ای که ,
از بند رسته است
می خندید
تمسخر می کنید
سفیه می پندارید مرا
اما خیره می شوید
این تن عریان را
و دریغ ,
نه زخم های تن مرا می بینید
و نه می دانید
که این زخم ها ,
از چیست
و نه می دانید
که لباس هایم را ,
از من دزدیده اند
گزمه هایی که
تن مرا سیاه کرده اند
کاش به جای عریانی تن
زخم های عریان مرا می دیدید
کاش !!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر