می گشت
بی آن که خسته شود
جستجو می کرد
در تاریکی
با چراغی در دست ...
پرسیدم
نگرانی
دلواپسی
در جستجوی چه هستی ؟
لحظه ای سکوت کرد
نگاهی با تعجب به من انداخت
نگاه عاقل اندر سفیه
و گفت :
وحدت عالم انسانی !
گفتم
نگرد
بی هوده است
گشته ایم ما
نبود
نیست
نمی شود
نخواهد شد
اما ،
او همچنان می گشت
به دلش آمده بود
که خواهد یافت
لبریز امید بود
و می دانست
که خواهد شد
روز رسیدن به وحدت عالم انسانی !
اکبر درویش .۲۰ شهریور ماه سال ۱۴۰۲
#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_اجتماعی #شعر نو #شعر_روز_
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر